نویسنده: L_J_shen (نویسنده رمان دیفای)
مترجم: مهین مقدسی فر
ژانر: عاشقانه - صحنه دار _ دارک _ خشن _ مافیایی _ پایانخوش
دوست پسرم به من خیانت کرد، اونم نه فقط با یک دختر،با ده ها دختر، اون هم روی کانتر آشپزخونه ی من. من با گرفتن پول هاش ازش انتقام گرفتم و فرار کردم، ولی نمی دونستم که اون و پدرش بزرگ ترین خلافکارهای انگلیس هستن.
اون منو پیدا کرد ولی منو نکشت، بلکه بهم دست درازی کرد، نه فقط اون، بلکه پدرش هر روز به سراغم میومد و اذیتم می کرد.
به عنوان مجازات کاری کردم پدرش به زندان بیفته، حالا اون اومده و تنها هدفش اینه که منو آزار بده و وقتی نابودم کرد منو بکشه …
«نيت» پرسیدم: با اون پشت فطرت چیکار کردی؟ در حالی که روی تخت دراز کشیدم دستانم را زیر سرم گذاشتم نباید بخواهم در مورد کاری که پی انجام می دهد بدانم نباید به داستانش که انگار از یک کتاب گرفته گوش دهم. ولی اینکار را کردم. گادفری گفت او از بلک هاوک است.
که دختر یک سیاستمدار سرمایه دار است. پس چطور کارش به خرده فروشی مواد مخدر و خشمگین کردن خطرناک ترین مردان آمریکا کشیده؟ نباید به حرف های بی ربطش گوش می دادم. قطعا نباید اجازه می دادم سرش را روی شانه ام بگذارد.
چیزهای دیگری هم بود که باید به لیست اضافه می کردم و نباید با آن گلویش را می فشردم ولی من همه ی این کارها را انجام دادم چون او مرکز زندگی اجتماعی ام بود. هر رابطه ای با گروگانم برقرار می کردم گند میزدم ولی او حالا نزدیک ترین آدم به من بود. رقت انگیز است؟ البته.
ولی با اینحال حقیقت بود. از لس آنجلس رفتم لندن تا با کمدن زندگی کنم. صدایش را از کف ترک خورده ی اتاقم می شنیدم. در حقیقت هر وقت ما حرف می زدیم خداراشکر اروین همیشه سرکارش بود. من فکر می کردم عاشقشم و شاید بدونی که عشق منطق نمیفهمه….
**************************************************
دیدگاه خود را ثبت کنید