زهرا دختری ۱۸ ساله و تنها معلم مهد کودک با گذشته ای مرموز به خاطر مریضی شاگرد محبوبش پاش به خونه ی آرتین مهدوی باز میشه در طی اتفاقی آرتین مهدوی مردی چهل ساله کسی که بیست سال از زهرا بزرگتره…
من دختر مذهبی که پدرم به خاطر آبرویش و نقشهی برادروهمخونم، مجبورم کرد پای سفره ی عقد پسری بشینم که عاشق دخترخاله اش بود…
به خاطر حفظ جونم و مخفی موندن رازی که قدرت فاش کردنش رو نداشتم نقشه ی خودکشی کشیدم و فرار کردم…
شهربهشهر رفتم و رسیدم به خونه ی کسی که از انسانیت بویی نبرده بود.
آرتین مهدوی مردی پرغرورو زخم خورده و بدبین…
معلم دخترش شدم..
با صیغه کردنم مجابم کردوارد نقشش بشم…
آرتین مهدوی بزرگ رو دیوونهی خودم کردم…
حالا من موندمو آرتین و انگشت اتهام مردمی که بوئی از انسانیت نبرده بودند…
تمام اتهامات به سمت من بود…
اون منو مقصر میدونست و قسم خورد زندگیمو نابود کنه. بدون اینکه بدونه دخترفراری که براش نقشه کشیده بود مدت هاست عاشقشه، اما……
من مستحق چنین رفتاری نبودم. از زمین و زمان گله مند بودم.
منم حق زندگی، حق دوست داشتن و دوست داشته شدن را داشتم.
منم آرزو بچگی کردن و خاله بازی را داشتم.
حق شیطنت، تاب بازی، قایم باشک، قصه شنیدن و دست نوازش پدرانه را داشتم.
از همه ی آرزوهای بچگانه محروم شدم.
دانلود رمان محکوم به تن تو مریم چاهی PDF
دانلود رمان ردلاین PDF از رمان های هانی زند
دانلود رمان بر باد رفته ۱ و ۲ بدون سانسور PDF
به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف pdf + خلاصه رمان
دیدگاه خود را ثبت کنید