داستان جنگ جهانی دوم را میتوان یکی از پرتکرارترین داستانهای بازگو شده در تاریخ غرب دانست. داستانی واقعی که هرکدام از طرفهای درگیر، قصهی خودشان را از آن تعریف میکنند. مرگ کسب و کار من است؛ روایت جنگ جهانی دوم از زبان کسی است که نقشی مهم و ماندگار در تاریخ جنگ داشته است: افسر فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتز؛ رودلف فرانتس هوس. فرماندهای که تاریخ او را مسئول مستقیم مرگ دو میلیون یهودی در آشویتز میداند.
مرگ کسب و کار من است Death Is My Trade ، نوشتهی روبر مرل (Robert Merle)؛ زندگی فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتز، رودلف هوس را روایت میکند اما در تمام قصه اثری از نام فرمانده دیده نمیشود چون روبر مرل نام رودلف هوس را به رودلف لانگ تغییر داده است. تغییر نامی که نه برای پنهان کردن هویت هوس، بلکه برای وفاداری به واقعیت اتفاق افتاده است.
روبر مرل در نیمهی اول مرگ کسب و کار من است داستان کودکی و نوجوانی رودلف لانگ را روایت میکند، داستانی که با واقعیت کودکی فرماندهی آشویتز، متفاوت است و همین تفاوت بزرگ قصه با واقعیت باعث میشود استفاده از نام اصلی فرمانده در کتاب، از نظر مرل صادقانه به نظر نرسد.
کتاب از روزهای کودکی لانگ شروع میشود، زمانی که او در خانهای بسیار مذهبی با حضور پدری منضبط و مستبد بزرگ میشود. پدری که تمام گناهان پسرش را بر دوش میگیرد با امید به این که فرزندش در آینده کشیش شود. اما الگوی همیشگی رودلف لانگ، عمویش است، عمویی که یک افسر نظامیست. و جرقهای در تاریخ رودلف لانگ را به آرزوی همیشگیاش میرساند: جنگ جهانی دوم.
حزب نازی رودلف را از سال 1939 تا سال 1945 در جایگاه فرماندهی ارشد و مسئول اردوگاه آشویتز مینشاند. اردوگاهی که قبل از اشغال لهستان به دست آلمان؛ پایگاه نظامی ارتش لهستان محسوب میشد اما در طی جنگ جهانی دوم توسط حزب نازی به بزرگترین اردوگاه کار اجباری تبدیل میشود. رودلف در آشویتز ماموریت نهایی زندگیاش را انجام میدهد و آن ماموریت چیزی نیست جز کشتن هرچه بیشتر یهودیان و خلاصی هرچه بهتر از اجسادشان.
داستان مرگ کسب و کار من است، بر اساس سیر تاریخی اتفاقات پیش میرود. داستان از کودکی رودلف لانگ درست زمانی که جنگ جهانی اول در جریان است، شروع میشود. بعد از آن مرل، قصهی افسردگی همگانیای که در سالهای بعد از جنگ گریبانگیر همگان شده است را تعریف میکند و بعد به جنگ جهانی دوم و ارتقا رودلف لانگ به سمت فرماندهی میرسد. نقطهی اوج روایت بخشهایی است که جزییات مسِئولیت لانگ در آشویتز برای خواننده افشا میشود.
روبر مرل قصهی حیرتانگیز مرگ کسب و کار من است را ساده و شبیه داستانهای متعارفی که از یک واقعیت تاریخی الهام گرفتهاند، تعریف نمیکند. راوی مرگ کسب و کار من است خود رودلف لانگ است. روایت از زبان اول شخص داستان باعث میشود به شخصیت اصلی نزدیک شویم و او را در همهی حوادث هولناک داستان همراهی کنیم. با این همگامی از افکار، کارهای و انتخابهای لانگ در جایگاه یک همراه نزدیک باخبر میشویم و میتوانیم رویدادهای کتاب را از زاویه دید او بررسی کنیم. با این شکل روایت انگار میتوانیم درگیریهای فکری و تعلل رودلف لانگ را در جنگ میان اطاعت و تفکر درک کنیم و بفهمیم که متعصبانه یک اعتقاد را پذیرفتن، چهطور میتواند هر تصمیمی را بدیهی جلوه دهد. همانطور که از نظر رودلف لانگ، تمام قتلهایی که او در طول داستان انجام میدهد کاملا طبیعی و در حد اطاعت امر است.
گرچه تمام آثار روبرمرل (robert merle) به زبان فرانسه نوشته شدهاند اما در واقع او یک نویسندهی الجزایری است، کشوری که سالها مستمعرهی فرانسه بود و مرل را به نویسندهای فرانسوی تبدیل کرد. نویسندهای که در جنگ جهانی دوم حضور داشت. مرل مترجم زبان انگلیسی در ارتش فرانسه بود. او در دوران جنگ اسیر شد و به زندانی در شهر دورتموند آلمان منتقل شد. بعد از مدتی توانست از زندان فرار کند اما در نزدیکی مرز بلژیک دستگیر و به زندان برگردانده شد. لمس این تجربیات باعث شد که توصیفات مرل در دومین کتابش، مرگ کسب و کار من است بسیار شفاف، دقیق و دست اول باشد.
مرل که در طول عمر نویسندگیاش برندهی جوایز گنکور و ژان ژیونو شد؛ اولین رمانش را هم بر اساس خاطرات، دیدهها و تجربیاتش از حضورش در منطقهی دانکرک نوشت. «تعطیلات در زوید کوت» (۱۹۴۹) که ابوالحسن نجفی آن را با نام «شنبه و یکشنبه کنار دریا» به فارسی برگردانده است. رمان مرگ کسب وکار من است، دومین رمان این نویسنده است که احمد شاملو آن را برای اولینبار در سال 1355 ترجمه کرد و انتشارات نگاه آن را منتشر کرده است.
« قلعه مالویل» سومین کتابی است که از مرل به فارسی برگردانه شده است. در سال 1357 محمد قاضی این رمان علمی تخیلی را ترجمه کرد. « قلعه مالویل» داستان زندگی یک روستایی فرانسوی به نام امانوئل، در اواخر قرن بیستم است.
اگرچه مرل تحصیلات تکمیلیاش را در فرانسه گذراند و دکترای ادبیاتش را از دانشگاهی فرانسوی گرفت اما خودش در مصاحبههای مختلف تاکید کرده که از نویسندگان بزرگ تاثیر گرفته است: «نمیتوانم انکار کنم که تحتتاثیر رماننویسهای انگلیسی قرن هجدهم مثل هنری فیلدینگ، ساموئل ریچاردسن و رماننویسهای قرن نوزدهم مثل جین آستین و دیکنز بودم. و از بین نویسندگان فرانسه هم باید به استاندال اشاره کنم. از نویسندگان روسی از تولستوی، داستایفسکی و چخوف تاثیر گرفتم. من از نویسندگانی که روانکاوان خوبی هستند خوشم میآید مثل استاندال و داستایفسکی. من تحتتاثیر آنها بودم. شخصا روی انسجام روانشناختی شخصیتها خیلی حساس هستم.»
اگرچه تنها رمانهای روبر مرل به فارسی ترجمه شدهاند اما او علاوه بر نوشتن رمان، دو مجموعه کتاب دربارهی تاریخ فرانسه در قرن هفدهم و هجدهم فرانسه هم تالیف کرده است.
همانقدر که شعرهای احمد شاملو در ادبیات فارسی جایگاه منحصربه فردی دارد، تسلط او بر زبانهای آلمانی، اسپانیایی، انگلیسی و فارسی باعث شده ترجمههای ماندگار او هم جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی پیدا کند.
مشهورترین ترجمهی احمد شاملو، ترجمهی او از کتاب «شازده کوچولو» اثر آنتوان سنت اگزوپری است. ترجمهای که شاملو با استفاده از خلاقیت و زاویه دید شاعرانهاش، لطافت خاصی به آن بخشیده است. افسانهی «گیل گمش» هم یکی از کهنترین آثار ادبی-حماسی دنیاست که به قلم شاملو به فارسی برگردانده شده است. اما تفاوتی که ترجمهی مرگ کسب و کار من است با دیگر ترجمههای شاملو دارد، این است که او در بخشهایی از کتاب، توضیحات اضافهای فراتر از متن اصلی، در حاشیه یا پاورقی نوشته است
نکته دیگری که دربارهی ترجمهی احمد شاملو از این کتاب وجود دارد، انتخاب نثری است که گاهی پیچیده به نظر میرسد اما پرقدرت و تاثیرگذار است. شاملو برای حفظ و انتقال حال و هوای کتاب، از کلمات و اصطلاحات آلمانی زیادی در متن ترجمه استفاده کرده است.
از طرف دیگر با وجود اینکه ترجمهی بیطرفانه از یک اثر یکی از وظایف مترجم است، شاملو در ترجمهی مرگ کسب و کار من است برچسبهای متعصبانهای به شخصیتهای داستان میزند که این برچسبها به صورت ناخودآگاه خواننده را مجبور میکند تحلیل کتاب را از زاویه دید احمد شاملو ببیند و دربارهی شخصیتها پیشداوری کند. با این همه ترجمهی احمد شاملو تنها ترجمه و بهترین ترجمهی فارسی از این اثر ماندگار فرانسوی است.
در سال 1977 در آلمان غربی فیلمی با عنوان « از یک زندگی آلمانی» بر اساس رمان ساخته شده است. تئودور کوتلا نویسنده و کارگردان این فیلم سینمایی برای نوشتن فیلمنامه علاوه بر اقتباس از رمان روبر مرل، از یادداشتهای شخصی رودلف هوس دربارهی زندگی شخصیاش هم استفاده کرده است. نقش رودلف هوس را بازیگر آلمانی گوتز جرج بازی میکند. این فیلم در چهارده سکانس بدون ترتیب زمانی ساخته شده است، که آشفتگی شخصیت رودلف هوس را به وضوح نشان میدهد.
در سینمای ایران هم امیرحسین ثقفی در سال 1389 فیلمی را با نام « مرگ کسب و کار من است» کارگردانی کرده است. در این فیلم بازیگرانی مثل پژمان بازغی و کامران تفتی بازی میکنند. ثقفی فیلمنامهی فیلم را هم نوشته است و فیلم جز در داشتن اسم مشترک، هیچ شباهتی به قصهی روبر مرل ندارد.
پیشوای ما آلدوف هیتلر یک بار برای همیشه شرافت اس. اس. را به صراحت معین کرده است. او شعار گروه برگزیدهاش را با این جمله بیان میکند:« شرف تو، وفاداری تو است!»... بنابراین از این پس همهچیز به طور کامل ساده و روشن است. دیگر هیچگونه مسئلهی وجدانی برایمان پیش نمیآید. همینقدر کافی است که شخص وفادار باشد و به عبارت دیگر: اطاعت کند! وظیفهی ما، وظیفهی منحصر به فرد ما، اطاعت است. و به لطف این اطاعت محض یقین داریم که دیگر هرگز اشتباه نخواهیم کرد و همیشه در طریق راست قدم بر خواهیم داشت و اصل جاودانی آلمان، آلمان برتر از همه را در روزهای خوب و روزهای بد به استواری مطمح نظر قرار خواهیم داد....
شانههایم را بالا بردم. گفتم: تو نمیتوانی بفهمی. درک این جور موضوعها برایت مشکل است. جهودها خطرناکترین دشمن ما هستند. خودت این را خوب میدانی. همانها بودند که این جنگ را راه انداختند. اگر همین حالا دست به کار نشویم و آنها را از بین نبریم کمی بعد آنها ملت آلمان را سر به نیست میکنند.
دیدگاه خود را ثبت کنید