تارا دختری که در یک حادثه ای حافظه ی خود را از دست می دهد و هر چیزی که به گذشته اش ارتباط داشته را فراموش می کند.
اما خانواده اش مدام او را به خاطر گذشته اش سرزنش می کنند.
تارا برای رهایی از این سرزنش ها و حل مشکلات زندگی اش از خانه ی پدری اش می رود.
او توسط افرادی به یک کشور دیگر مهاجرت می کند. اما زمانی که به آن کشور می رسد، می فهمد که زندگی رویایی در کار نیست و قرار است که به عنوان یک برده به اربابی فروخته شود که…
وارد اتاقم شدم و در رو محکم بستم. طبق معمول هر روز دعوا، دیگه واقعا از این وضعیت خسته بودم.
******************************************************
داستان درباره ی پسری به اسمِ سیاوشِ که…
همین جا، همین اولِ رمان اعلام میکنم که ممکنه بعضی از صحنه های این رمان، مناسبِ هر سنی نباشه، ولی من تا اونجایی که بتونم و تشخیص بدم که به اصلِ داستان لطمه نمیخوره سعی میکنم هرموضوعی رو مطرح نکنم اما خب، از خلاصه ی رمان معلومه که قضیه از چه قراره…!
و اما نکته ی آخر، این رمان تقریبا براساسِ واقعیت نوشته شده و دو شخصیت اولِ کتاب، سیاوش و مدیسا واقعی هستن!
**********************************************
نیلا دختر شر و شیطونی که دل در گرو پسر همکار پدرش میده و ماکان مجبور به همسفر شدن با نیلا میشه و توی این سفر اتفاقات جذابی برای این دوتا میُفته که نتیجهاش میشه عشقی که حالا نیلا و ماکان رو توی خودش حل کرده … اما امان از کلیشههای برعکسی که یقهی هر دوشون رو میگیره و اونها رو از هم جدا میکنه…
*******************************************
******************************************
قاصدک دخترِ مدلینگی که برخلاف خانوادهاش با پسری بنام احسان ازدواج میکند! دختری سرسخت و سرکش! طاها مجد مرد پرغروری که سرمایهگذار بزرگیست! تک پسرِ معروفِ سیاستمدار کشور! و برخورد دو آدم از دنیاهایی مختلف باهم و رخدادِ اتفاقات بیشماری که…
انتهای طرهای از موهای نسکافهای براق بلندش را دور انگشت اشارهاش پیچ و تابی میدهد! از پلکانِ مارپیچ سالن آهسته و با اعتماد بنفسی که در این یکسال پیدا کرده، پایین میآید! ساق پاهای خوشتراشِ سفیدش با هر قدم بیشتر نمایان میشوند! پاهایی که صندل مجلسی قرمز رنگ و شیک آنها را پوشانده و بندهای نازک صندل که همچو پیچکی تا ساق پاهایش بالا آمده! خودش خیلی خوب متوجه خیره نگاه کردنهای اطرافیانش شده! کاری که برایش عادی شده!
در میان تمامی نگاهها، یک نگاه بیش از همه به رویش سنگینی میکند! کسی که لیوانی در دستش دارد و از محتوای آن جرعه جرعه مینوشد! _میگم طاها این دخترِ همون مدلینگِ معروف این روزاست! لیوان را از لبش فاصله میدهد، دست دیگرش را داخل جیب شلوارش فرو میکند و به دختری نگاه میکند که بلندیِ لباسِ فیروزهایاش تا رانهای پایش آمده و شلوار ست لباس نیز تا ساق پایش است! درخشش مروارید دوزی یقهی لباسش بقدری در چشم است که خواه ناخواه مجذوبت میکند!
نگاهش به ساق دست دختر کشیده میشود! همان جایی که تصویر قاصدکی رویش حکاکی شده! انگشت دختر از موهایش رها میشود و پر شال همرنگ لباسش را به روی شانهاش مرتب میکند. با هر حرکت دختر، نگاه طاها هم به آن سمت کشیده میشود! کمی بیشتر چشم می چرخاند در یک نگاه تمام صورت دختر را نشانه می گیرد! چشم های درشت، مشکی و کشیده ی دختر، بینی قلمی و گونه هایی پر…. صدای موسیقی شاد فضای سالن را پر کرده! اما دلیلی نمی شود که بخواهد حواسش را از خیره نگاه کردن به دختر فاصله دهد!
دان
لود *****************************************
***************************************
شکنجه گر من
دیدگاه خود را ثبت کنید