پارسا نیک نام، بازپرس سابق دادگستری، مردی که در برهه ای از زندگی پر تلاطمش به خواست و در واقع خواهش پدرش (حسین نیک نام) اجبارا و موقت به ازدواج با دختر آشنای قدیمی شان تن می دهد. ازدواجی که تبعات زیادی در پی آن است و…
دو سه ماهی فقط از طریق تماس گرفتن از حالش با خبر بودم و نتونستم بهش سر بزنم تا اینکه ….تا اینکه یه روز دخترش بهم زنگ زد و گفت که پدرش تموم کرده. دستی به گوشه ی چشمانش کشید. چهره در هم شکسته اش دل همه را به درد آورده بود. با اینکه میدونستم چنین اتفاقی می افته ولی دلم آتیش گرفت کمرم ،شکست دو شبانه روز جز آب چیزی از گلوم پایین نرفت به شما چیزی نگفتم و به بهونه اینکه سفر مهمی برام پیش اومده رفتم یزد دخترش زار میزد و اصلا حال روحی مناسبی نداشت.
تو تشییع جنازش فقط من و دخترش و چند نفر از کارکنان بیمارستان و دوست مشترکمون حضور داشتیم. سوزناک ترین خداحافظی بود که در طول عمری که از خدا گرفتم دیده بودم. یک هفته موندگار شدم. نمی دونستم با اون دختر طفل معصوم چه کنم. نمی تونستم زیر قولی که داده بودم بزنم دختری که تک و تنها و بدون کس و کار بود. لیوان آبی که روی میز عسلی کنارش بود را برداشت و یک نفس بالا رفت.
بعد از یک هفته ازش خواستم که همراهم بشه و با من
بیاد مشهد قبول نکرد گفت که همون جا و تو همون شهر زندگی میکنه. گفت در مقابل پدرش نمی خواسته حرفی خلاف خواسته ش بزنه ولی حالا که نیست و رفته باید بتونه از پس زندگیش به تنهایی بر بیاد و من وظیفه ای در قبالش ندارم نمی تونستم اجازه بدم که اونجا بمونه، قول داده بودم اما…
رمان مرواریدی در صدف
نویسنده : زهرا سادات رضوی
ژانر : عاشقانه، معمایی، مذهبی
ملیت : ایرانی
تعداد صفحه : ۲۵۹۲
******************************************
***************************************
دانلود رمان مرواریدی در صدف
دیدگاه خود را ثبت کنید