دانلود رمان آغوش اجباری اثر نگار قادری به صورت فایل PDF
بهش نگاه کردم ، به عشقم ، به دنیام ، به نفسم ، به کسی که دوسش دارم ، به کسی که زندگی بدون اون واسم رنگی نداره ، چقدر زجر کشیدم ، خدایا خشبختیمون رو نگیر ، خدا شاهد بود چه شبایی که با گریه سر به بالین نزاشتیم ، به هجده سال پیش فکر کردم ، به دختری سیزده ساله ، به دختری که به سمت جنس مخالف کشیده شده بود ، اون دختر من بودم ، به یه نفر حسم متفاوت تر از بقیه بود …
خلاصه رمان آغوش اجباری
به یه نفر که خنده هامو تکمیل می کرد … به یه پسر که حتی وقتی صداشم می شنوم , تموم وجودم می لرزید … محمد پسر عموی بزرگم ، عمو شهاب … محمد پسر آروم و سر به زیری بود وقتی حرف می زد باید خیلی زور می زدی تا صداشو بشنوی پادشاه ذهن من محمد شده بود!
وقتی کسی از عشق یا دوست داشتن حرف می زد , ذهنم پا برهنه می رفت به سمت محمد … ناخوداگاه تصویر محمد جلو چشام نقش می بست … دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولی در برابرش ناتوان بودم … وقتی می دیدمش پس میفتادم … وقتی اسممو صدا می کرد , قلبم از تپیدن می ایستاد و دوباره شروع می کرد به زدن …
طوری می زد که می خواست از جاش کنده بشه … زبونم قفل می شد و دیگه نمی تونستم حرف بزنم! پیش دوستام راحت از محمد می گفتم … بدون ترس , بدون دلهره …
دیدگاه خود را ثبت کنید