ژانر: عاشقانه – صحنه دار – خارجی
الیزابت بنت با تجربهی تلخی که داشته ترجیح میده به پسرا اعتماد نکنه و فقط به رابطهای یک روزه باهاشون بسنده میکنه! یک شب انتخابش برای رابطه دکلنه. مبارز خیابونی بریتانیایی جذابی که الیزابت نمیتونه ازش بگذره. ولی دکلن اهل رابطه یک روزه س؟!
*************************************
*************************************
الیزابت؛ درد کشنده ای توی پیشونیم حس می کردم. لب هام درشت و متورم بودند. یه جور حس نبض زدن بین رونهام داشتم. چرا حس می کردم دارم می میرم؟ تصاویرِ درهم و برهمی توی ذهنم جرقه می زدند، اما هیچ کدوم به هم ربطی نداشتند و با عقل جور در نمی اومدند، مثل یک سیاه چاله ی بزرگ از هیچی. همش به لطف نوشیدنی غیرمجاز بود.
به نظر می رسید درد داشت توی کلِ صورتم پخش می شد. ناله ای کردم. چیزی بهم خورده بود؟ همونطور که توی تاریکی داشتم سعی می کردم به خودم بیام، حالت تهوع به سراغم اومد. کم کم متوجه شدم روی عرضِ تختی دراز کشیدم که مال خودم نیست. اتاق کوچکِ هتلی مقابلم ظاهر شد. در حالی که مراقب بودم سرمو آروم تکون بدم به اطراف نگاه کردم…
به عنوان کسی که توی یک تِریلِر زندگی می کرد درگیری های زیادی با پسرهایی که توجه منو میخواستند و دخترهایی که سعی داشتند بهم زور بگن داشتم برای همین میدونستم چطور باید حسابشونو برسم.
توی اون لحظه تمام عصب های بدنم می خواستند بیرون بپرند و با ناخُنهام قلبشو تیکه تیکه از سینهاش بیرون بکشم. اون این کار رو باهام کرده بود. خشم درونمو میسوزوند اما نمیتونستم تکون بخورم. صدام ضعیف و نازک بیرون اومد: تو به من آسیب زدی « سعی کردم بشینم اما به پشت افتادم.
دیدگاه خود را ثبت کنید