رمان: #این_من_بی_تو
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
نویسنده: #حدیثه_ورمز
تعداد صفحات: ۵۲۴۱
قسمتی از رمان:
- عروس فراری شده سوار گاری شده...
گفت و قهقهه ی بلندش شانه هایم را بالا انداخت.
زیادی سرخوش و نترس بود و البته اعصاب خورد کُن...
- می شنوی؟
دستش را کنار گوشش گذاشت و سرش را کمی به سوی پنجره مایل کرد.
- تو رو میگنا، عروس حاج آقا فیضی.
میگن عروس فرار کرده...
دست در جیبش فرو برد و با صدای بم و خشدارش غرید:
- یه تنه گو... زدی به چهل سال آبروی پیش نماز محل!
در میان هیاهوی مهمانان صدای فندک زدنش آمد.
با فوت کردن دود سیگارش به طرفم، چهره ام در هم رفت.
به نظر می آمد اثرات الکل از سرش پریده بود که دیگر ردی از تمسخر در لحنش پیدا نبود.
- سرت و بگیر بالا ترمه خانم.
از فردا باید به این مردم جواب پس بدی...
سما کریمی
خیلی خوبه
س ابراهیمی
🙏🌷