قاصدک دخترِ مدلینگی که برخلاف خانوادهاش با پسری بنام احسان ازدواج میکند! دختری سرسخت و سرکش! طاها مجد مرد پرغروری که سرمایهگذار بزرگیست! تک پسرِ معروفِ سیاستمدار کشور! و برخورد دو آدم از دنیاهایی مختلف باهم و رخدادِ اتفاقات بیشماری که…
انتهای طرهای از موهای نسکافهای براق بلندش را دور انگشت اشارهاش پیچ و تابی میدهد! از پلکانِ مارپیچ سالن آهسته و با اعتماد بنفسی که در این یکسال پیدا کرده، پایین میآید! ساق پاهای خوشتراشِ سفیدش با هر قدم بیشتر نمایان میشوند! پاهایی که صندل مجلسی قرمز رنگ و شیک آنها را پوشانده و بندهای نازک صندل که همچو پیچکی تا ساق پاهایش بالا آمده! خودش خیلی خوب متوجه خیره نگاه کردنهای اطرافیانش شده! کاری که برایش عادی شده!
در میان تمامی نگاهها، یک نگاه بیش از همه به رویش سنگینی میکند! کسی که لیوانی در دستش دارد و از محتوای آن جرعه جرعه مینوشد! _میگم طاها این دخترِ همون مدلینگِ معروف این روزاست! لیوان را از لبش فاصله میدهد، دست دیگرش را داخل جیب شلوارش فرو میکند و به دختری نگاه میکند که بلندیِ لباسِ فیروزهایاش تا رانهای پایش آمده و شلوار ست لباس نیز تا ساق پایش است! درخشش مروارید دوزی یقهی لباسش بقدری در چشم است که خواه ناخواه مجذوبت میکند!
نگاهش به ساق دست دختر کشیده میشود! همان جایی که تصویر قاصدکی رویش حکاکی شده! انگشت دختر از موهایش رها میشود و پر شال همرنگ لباسش را به روی شانهاش مرتب میکند. با هر حرکت دختر، نگاه طاها هم به آن سمت کشیده میشود! کمی بیشتر چشم می چرخاند در یک نگاه تمام صورت دختر را نشانه می گیرد! چشم های درشت، مشکی و کشیده ی دختر، بینی قلمی و گونه هایی پر…. صدای موسیقی شاد فضای سالن را پر کرده! اما دلیلی نمی شود که بخواهد حواسش را از خیره نگاه کردن به دختر فاصله دهد!
********************************************
دانلود رمان قاصدک پرواز pdf
***********************************************
دیدگاه خود را ثبت کنید