کتاب میشل استروگف نوشتهی ژول ورن، داستانیست دربارهی یک فرمانده جنگی تزار که در سفری پرخطر و پرماجرا، به دنبال جلوگیری از دسیسهای علیه میهن است.
ژول ورن (Jules Verne) را از رمانهای ماجراجویانه و علمی تخیلیاش میشناسند. «سفر» جزو لاینفک و عنصر محوری اکثر داستانهای اوست.
از سفر به آینده یا اعماق زمین گرفته تا فرسنگها زیر دریاها و جنگلهای آفریقا. میگویند برخی عجایب داستانی و نوآوریهای خیالی او موجب اختراع همان مصنوعاتی شده که از تخیل ژول ورن سرچشمه گرفته بودند.
میشل استروگف (Michael Strogoff: The Courier of the Czar) نیز اگرچه با «سفر» عجین است اما حکایتی دگر دارد.میشل استروگوف، قهرمان رمان، که فرمانده ارتباطات تزار است، مأمور میشود که پیام مهمی را به شهر دور افتاده ایرکوتسک در سیبری شرقی برساند.
بر اثر تحریکات شخصی به نام ایوان اوگارف، افسر سابق گارد امپراتور که خلع درجه شده و در صدد انتقامجویی است، قبایل تاتار شورش کرده و پادگان ایرکوتسک را در معرض تهدید قرار دادهاند.
حوادث غیرعادی و فراز و نشیبهایی که میشل استروگوف طی این سفر از میان دشتهای پهناور سیبری و در راه مبارزه با اوگارف با آنها مواجه میشود، موضوع صحنههای هیجانانگیز قرار میگیرد؛ از جمله صحنهای که در آن قهرمان رمان به چنگ ایوان میافتد و چشمهایش را میل میکشند تا کور کنند ولی او خوشبختانه بینایی خود را حفظ میکند، و نیز صحنه پایان کار ایوان که برای پیشبرد نقشههایش خود را پیک تزار جا میزند.
سرتاسر ماجرا زیر سیطره شخصیت میشل، مظهر شجاعت و تهور و فداکاری مطلق قرار دارد.
چیرهدستی داهیانه داستانپردازان، تا پایان خوش ماجرا، خواننده را در اوج هیجان نگه میدارد و در عین حال، توصیف قدرتمندانه محیط نیمه وحشی دشتهای سیبری بر جذبه رمان میافزاید.
ژول ورن با همکاری دنری نمایشنامهای از این رمان تهیه کرد که در ۱۸۸۰ بر صحنه آمد.
در بخشی از کتاب میشل استروگف می خوانیم:
اسرایی که ایوان اوگارف با خود آورده بود، ستونی به درازای چند کیلومتر را تشکیل میدادند. در میان این اسرا، آنهایی که خطرناکتر بودند دستبند داشتند و با زنجیر به هم بسته شده بودند.
تعدادی زن و کودک را هم به زین اسبها بسته و روی زمین میکشیدند و با آنها مثل حیوان رفتار میکردند. سوارکارانی هم که پشت سرشان در حرکت بودند، آنها را مجبور به رعایت نظم و ترتیب میکردند، عدهای هم از شدت خستگی روی زمین میافتادند و دیگر توان برخاستن نداشتند و همانجا میماندند.
اسرا به دو گروه تقسیم شده بودند: تعدادی از آنها که میشل استروگف هم در میانشان بود در کولیوان دستگیر شده و اردوگاه تاتارها را ترک میکردند، و عدهای دیگر که در آخرین دقایق در اومسک به اسارت درآمده بودند، به اردوگاه منتقل میشدند، زیرا این دو گروه نباید با یکدیگر تماس میداشتند. بنابراین میشل استروگف، مادرش و نادیا هر سه از حضور هم بیخبر بودند.
انتقال از اردوگاه به شهر تومسک در چنین شرایطی و زیر ضربات تازیانهی سربازان، عدهای را از پا درمیآورد. آنها میبایست از استپها میگذشتند و مسیر به خاطر عبور امیر و پیش قراولان پر از گردوغبار شده بود.
اسرا باید به سرعت میرفتند و کوتاهترین استراحت هم بهندرت اتفاق میافتاد. طی کردن صد و پنجاه ورست، زیر آفتاب سوزان پایانناپذیر مینمود.
بالاخره در پایان روز پانزدهم اوت، اسرا به روستای کوچک زابدیرو رسیدند. در این ناحیه، جاده به رودخانهی توم میرسید. اسرا باید آن شب را کنار رودخانه میماندند.
امیر تصمیم گرفته بود که فردا در تومسک اردو بزند و در نظر داشت که جشنی نظامی برای استقرار فرماندهی تاتارها در این شهر برگزار کند. فئوفارخان از پیش، در دژ شهر ساکن شده بود، اما بزرگان ارتشاش پای دیوار منتظر بودند تا روز بعد با افتخار وارد شهر شوند.
280,000
205,000 تومان
خرید محصول
90,000
69,000 تومان
خرید محصول
56,000
45,000 تومان
خرید محصول
150,000
85,000 تومان
خرید محصول
160,000
125,000 تومان
خرید محصول
80,000
65,000 تومان
خرید محصول
80,000
65,000 تومان
خرید محصول
80,000
65,000 تومان
خرید محصول
230,000
165,000 تومان
خرید محصول
340,000
285,000 تومان
دیدگاه خود را ثبت کنید