پیدا نمی شه…
دیشب کجا گذاشتمش؟
از در خونه که اومدم اول کیفمو پرت کردم اون گوشه ی اتاق…
بعد همین طور که داشتم دگمه های مانتومو باز می کردم رفتم سمت کمد…
مانتومو که درآوردم گذاشتم همون جا… دیگه…
آهان… شلوارمم تا کردم گذاشتم تو کشو…
مقنعه ام که زیر صندلیه…
واااای الان دیرم می شه…
پس این جوراب های من کجاست…؟
_ساغر بیــــا دیرم می شه… ســـاغر…
وای همینم مونده بود صدای این دربیاد.
_عزیزم اومدم.
باید می رفتم سراغ اتاق خودش…
جوراب های من یا لنگه به لنگه هستن یا کثیفن… همون یه دونه خوب بود که تازه شسته بودمش و دیروز پوشیده بودم.
به مامان بگم فریادش درمیاد که چرا جوراب های کثیفو می ندازم تو کشو…
در اتاق و نیمه باز کردم.
راهروی خونه رو نگاه کردم کسی نبود.
یواشکی و طوری که از پایین کسی نبینتم به سمت اتاق دو برادر عزیز تر از جانم رفتم.
از اتاقشون سر و صدایی نمی اومد.
آروم دستگیره در رو پایین دادم، سامان هنوز خواب بود و از این بابت خیال منم راحت کرده بود.
یواش یواش به سمت کشو لباس هاش رفتم. بی سر و صدا بیرون…
دیدگاه خود را ثبت کنید