دانلود رمان تردستی PDF
خلاصه رمان :
داستان رمان درباره دختری به نام مریم می باشد که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش ناخواسته و به اشتباهی قدم به زندگی فردی به نام محمد می گذارد و دقیقا زمانی که آرامش به زندگی مریم برمی گردد مواردی برملا می شود که طوفانش گرد و خاک بزرگتری درون زندگی محمد و مریم به راه می اندازد…
قسمتی از داستان رمان تردستی
سربالایی خیابان، مثل قوس زندگی ای بود که داشت ازش بالا می رفت! سخت، سُر، غريب!… آشنا ولی ناشناخته این محله را جز در خواب و خیالش جای دیگه ای ندیده بود!
– لوکیشن همین جاست! خانم مقصد دیگه ای هم دارید؟
حواسش را جمع کرد و با نه آرامی کرایه ماشین را داد و پیاده شد.
تای چادر از روی دستش داشت سُر می خورد که دو دستی نگهش داشت.
توی پیاده روی عریض رفت. خیابان تردد داشت ولی هیچ شباهتی به مناطق و محله هایی که آنها تویش سر کرده بودند، نداشت.
معلوم بود که ندارد، لبخند ترشی زد، طعم یک غذای مانده می داد.
درست مثل طعم آرامشی که کف زندگی اش شبیه کپک مانده بود! مهم این بود که الان توی خیابانی به اسم اشراق قدم میزد که کوچه ای قدیمی و اصیل به نام فاضل داشت.
هوا سوز داشت ولی خبری از باران نبود. توی پیاده رو دو طرف چادر را نگه داشت تا کمی خودش را از گزند باد سرد زمستانی در امان نگه دارد.
انگار حتی فصل ها هم برای بالانشین ها خوش رقصی می کرد.
در یک شهر بودند و چند دمای متفاوت. انگار یک بام بود و چند هوا، دلیلش را می دانست! تلخ بود که فکر کند حتی هوا هم…
دیدگاه خود را ثبت کنید