گرچه اين رويكرد طرفداراني دارد، ولي منتقداني هم دارد. پاره اي از انتقادات از اين قرار است:
1- نظريه توافق، نگرشي محافظه كارانه دارد، و حامي گروه صاحب قدرت مسلط، چه خوب باشد چه بد، و حافظ نظام اجتماعي است. به جاي يافتن راهي براي رهايي از نابرابري و بي عدالتي، هدف آن چرخاندن چرخها و راه اندازي امور است. 2- اين اشاره ضمني كه بايد نيازهاي نظام اجتماعي را برآورده سازند، به جاي عكس آن، از لحاظ عده اي خطا و گمراه كننده است. به همين ترتيب، كاركردهاي آموزش و پرورش ممكن است در جهت تحقق منافع گروه هاي قدرتمند جامعه طراحي شده باشد.
3- فرض اينكه بااستعدادترين و برانگيخته ترين افراد را مي توان از طريق مدارس شناسايي كرد، قابل ترديد است.
4- فرض اينكه انگيزنده هاي نخستين افراد براي تحصيل در رشته شغلي معيني، دستيابي به پاداشهاي بيروني مثل ثروت و وجهه است، ممكن است نادرست باشد. مردم ممكن است براي ورود به مشاغل معيني، انگيزه هاي دروني داشته باشند. نظريه ي تضاد: از اين ديدگاه، ويژگيها و تمايل نظام آموزشي از تضادهاي موجود در جامعه، ناشي مي شود. آموزش و پرورش فقط بخشي است از نظام جامعه كه براساس تضادهاي ميان قشرهاي "دارا" و "ندار" شكل گرفته است.
دیدگاه خود را ثبت کنید