توضیحات محصول
جزوه جغرافیای سیاسی(مبانی وایران) بافرمت ورد ودر۱۵۹ صفحه
قسمتی از متن جزوه
فصل اول: مبانی جغرافیای سیاسی
معرفي، ماهيت و قلمرو جغرافياي سياسي:
كمك جغرافيدانان سياسي به علوم اجتماعي، علوم سياسي و روابط بينالملل به دو طريق ميباشد. يكي با بررسي تاثيرات عوامل متغير فضايي نظير مكان، موقعيت، چهره زمين، فرهنگ و شيوههاي فرهنگي ادراك و تصميم گيري بر استقرار حكومتها و روابط بين آنها و ديگري با بررسي نحوه اثر گذاري عوامل سياسي نظير قدرت، قلمروخواهي، ترس و درگيري بر محيط زيست و چشم انداز جغرافيايي.
پیشینه مطالعات در زمینه جغرافیای سیاسی
پيشينه مطالعات در زمينه جغرافياي سياسي و ظهور جغرافياي سياسي به صورت يك شاخه منسجم جغرافياي انساني از پديدههاي قرن بيستم است. در ميان متقدمان، ارسطو به ويژه به شكل دهي يك "حكومت ايده ئال" ريشه اي عميق براي برخي مفاهيم جغرافياي سياسي به وجود آورد. وي معتقد بود كه در يك كشور مستقل ايده ئال و نمونه نسبت بين جمعيت و وسعت قلمرو و كيفيت آنها مهم است. وي درباره تركيب ارتش و نيروي دريايي، چگونگي مرزها و ساير عوامل بحث كرده، در تمام اين بحثها به ماهيت محيط فيزيكي به ويژه آب و هوا به عنوان يك عامل تعيين كننده اشاره دارد.
استرابو نيز مانند ارسطو با تمايلات شديد ملي گرايانه خود بر اين باور بود كه ميهن او(يونان) بهترين آب و هوا و در نتيجه بهترين شيوه حكومتي را دارد. در قرون وسطي علم و دانشوري در اروپا تحت الشعاع مذهب قرار گرفت، در حالي كه در جهان اسلام جغرافيا در بين بازرگانان، مورخان، جهان گردان و فيلسوفان مسلمان رواج يافت. ابن خلدون در نظريه معروف خود درباره قبيله و شهر (دو واحد سياسي قدرتمند زمان) ارائه داد و به نقش محيط طبيعي اين واحدها به عنوان عاملي تعيين كننده اشاره كرد. در نظريه ابن خلدون در مرحله پنجم از رشد و بلوغ و انقراض حكومتها عامل اسراف و تبذير باعث انحطاط و اضمحلال حكومت ميشود. در اواخر قرن نوزدهم " كارل ریتر " در برلين نظريه رشد حكومت را مشابه آنچه ابن خلدون در پنج قرن پيش از آن ارائه كرده بود، مطرح كرد.
دوره جديد تحول در جغرافياي سياسي با فردريك راتزل آلماني آغاز ميشود. راتزل به دليل ارائه مفاهيم متدولوژي جديد در جغرافياي سياسي، پدر اين دانش شناخته شده است. كتاب جغرافياي سياسي راتزل نخستين كتابي است كه به رشته تحرير درآمده است. راتزل تحت تاثير داروينيسم، دو عامل وسعت و موقعيت جغرافيايي را مهم ميداند و وسعت هر كشوري را نشانه قدرت حكومت ميداند و به اعتقاد وي مردم يك كشور بايد از نيازهاي فضايي خود آگاه باشند و در تاسيس آن بكوشند. وي در رابطه با عامل موقعيت ميگويد كه موقعيت يك كشور در مجاورت يك حكومت قوي يا ضعيف اهميت راهبردي دارد. او از اين بحث نتيجه ميگرفت كه در كشمكش بر سر قدرت، حكومتهاي بزرگ پيروز شده، كشورهاي كوچك را ضميمه خاك خود ميكنند.
روشن است كه اين ديدگاه راتزل با ايجاد انگيزه امپرياليستي، دولت مردان را به تشكيل امپراتوري تشويق ميكرده است. اهميت نظريه راتزل بايد بيشتر از نظر تحركي كه در انديشه ساير جغرافيدانان و سياستمداران به وجود آورد، توجه كرد. راتزل از جهتي ديگر بنيانگذار ژئوپوليتيك نيز محسوب ميشود اما امروزه بسياري از نظريات راتزل در مورد رابطه وسعت و قدرت رد شده است.
همگام با رشد ژئوپوليتيك، دوره تمركز در زمينه مطالعه واحدهاي متشكل سياسي به ويژه در سطح كشور آغاز ميشود و اغلب جغرافي دانان برجسته قرن بيستم شهرت خود را مديون مطالعه در اين زمينه ميداند مثلا " بومن " به مطالعه مسائل عملي جغرافياي سياسي كشوري، منطقه اي و جهاني پرداخت " ویتلسي " با اتخاذ يك رهيافت تاريخي، چگونگي پيدايش و موجوديت حكومتها را مطمح نظر قرار ميدهد و سرانجام " هارتشورن " و " جونز " با ارائه دو نظريه پايه در جغرافياي سياسي شهرت يافتند؛ نظريه هارتشورن به بررسي كاركرد حكومت و نظريه جونز به ميدان متحد معروف است. در نيمه اول دهه پنجاه هارتشورن اولين تعريف منسجم از جغرافياي سياسي را چنين ارايه داد:
" جغرافياي سياسي، تفاوتها و تشابهات سياسي مناطق را در ارتباط با ساير تفاوتها و تشابهات جغرافيايي آنها بررسي ميكند." از اوايل دهه هفتاد در پي ظهور ديدگاه فضايي و توجه جغرافيدانان به " چگونگي سازمان يابي فضايي فعاليتهاي انسان " جغرافيدانان سياسي نيز به بررسي چگونگي سازمان يابي سياسي فضا پرداختند و از اين زمان، جغرافياي سياسي حياتي دوباره يافت.
در اين ديدگاه به چند مورد توجه خاص ميشود:
- مكاني بودن فعاليت انسان در فضا
- فعاليت انسان در فضا كانون گراست
- كنش متقابل فضايي، محصول ويژگيهاي متفاوت مكان هاست. دو عامل آخر تحت تاثير عامل فاصله قرار دارد هر چه فاصله بين دو مكان كمتر باشد تشابهات بين آنها بيشتر بود. بنابراين در ارتباط با يكديگر بيشتر تشويق ميشوند. فاصله كاركردي طبق نظر ادوارد اولمن كه آن را براي اولين بار عنوان كرد، "هم تكميلي" نامیده می شود. منظور از اصل هم تكميلي اين است كه دو مكان در تهيه محصولات و عرضه و تقاضاي كالا و نيز نيازمنديها، مكمل يكديگر باشند كه در اين صورت آنها براي ارتباط با يكديگر انگيزه بهتري دارند. مشخصههاي مكاني و الگوهاي كنش انسان در فضا هر كدام زيربناي اشكال مختلف سازمان فضايي انسان را تشكيل ميدهد.
در جغرافيا اصطلاح " ناحيه شكلي يا يكنواخت " از مشخصه مكاني و اصطلاح " ناحيه كاركردي " يا ناحيه اي كه در حوزه عملكرد يك مكان گره اي قرار دارد، از الگوهاي كنش انسان در فضا، گرفته شده است. سازمان سياسي فضا در واقع يك فضاي سازمان يافته انسانی است كه هدف آن ايفاي نقشهاي سياسي است. هدفهاي سياسي را در سه عرصه عمده كاركردي می توان خلاصه كرد:
- كنترل و نظارت بر توزيع، تخصيص و مالكيت منابع كمياب مانند زمين، پول و قدرت (توانايي براي تصميم گيريهاي مقتدرانه). به طور كلي ميتوان اين نقش را هماهنگ كننده و اداري ناميد كه هدف آن تامين نيازهاي جامعه به عنوان يك واحد است.
- حفظ نظم و تحميل آمريت و اقتدار؛ در اين عرصه حل كشمكشهاي درون و برون جامعه مورد نظر است.
- مشروعيت دادن به آمريت و اقتدار با يكپارچه سازي اجتماعي؛ در اين عرصه، تاكيد بر ايجاد و حفظ نهادها و الگوهاي رفتاري است كه موجب انسجام و وحدت گروهي ميشود. در واقع به بيان ديگر نقشهاي سياسي در اصل شامل سه فرايند اساسي اند: مسابقه، تقابل و همكاري.
به طور كلي چنين ميتوان نتيجه گرفت:
- سازمان سياسي فضا تا حدودي منعكس كننده نظم اجتماعي و سياسي درون جامعه است كه از طريق نقش اصلي آن يعني برقراري كنش متقابل ميان واحدهاي شكل يافته حاصل شده است.
- هدف عمده سازمان سياسي فضا ايجاد و حفظ انسجام و وحدت درون جامعه از طريق اداره و كنترل فرايندهاي مسابقه، تقابل و همكاري است كه به طور فضايي عمل ميكنند.
حكومتهاي سرزميني و نقشه سياسي جهان:
تعريف حكومت سرزميني:
حكومت سرزميني به ساخت قدرتي اشاره دارد كه در سرزميني معين بر مردماني معين تسلط پايدار داشته باشد. كاركرد اصلي حكومت از نظر داخلي، برقراري نظم و امنيت و از نظر خارجي، پاسداري از تماميت ارضي و تلاش براي حفظ پيشبرد منافع يكايك شهروندان خويش است. از نيمه دوم قرن بيستم با شروع روند جهاني شدن سازمانهاي فراملي (آ.سه.آن) و فوق ملي (سازمان ملل متحد) و سازمانهاي غير دولتي (شركتهاي چند مليتي) نيز همراه با حكومتهاي سرزميني در نظام بينالملل نقش آفريني ميكنند.
با توجه به تعريف فوق ميتوان از سه ديدگاه جغرافيايي، حقوقي و سياسي بررسي كرد.
بعد جغرافيايي:
از بعد جغرافيايي حكومت نهادي است سرزميني كه بدون آن حكومت وجود خارجي ندارد و تماميت ارضي آن يك مفهوم شناخته شده بينالمللی است. در واقع، سرزمين بايد با مرزهاي قانوني و به رسميت شناخته شده بينالمللي محدود شده باشد. تا به صورت قلمرو حكومت درآيد. قلمرو نيز شامل عرصههايي از خاك و آب و جو فراز آنهاست و در عمق نيز هر قلمرو به شكل گوه مخروطي تا مركز زمين امتداد مييابد، حكومتها بر قلمرو خود حاكميت دارند قلمرو و حاكميت، لازم و ملزوم يكديگرند و همين امر موجب ميشود كه حكومت از ساير نهادهاي سياسي متمايز شود زيرا كشور در واقع پهنه فيزيكي يا قلمرويي است كه حكومت با اعمال قدرت، آن را به صورت عمودي سازماندهي ميكند. مردم بخش ديگر بعد جغرافيايي حكومت را تشكيل ميدهند در واقع بدون وجود مردم حكومت مفهومي ندارد. اگر چه تمامي كشورها بر روي نقشه سياسي جهان، حكومتهاي سرزميني اند، فقط تعدادي را ممكن است بتوان به عنوان حكومت ملي پذيرفت، زيرا تشكيل حكومت از سوي يك گروه هميشه بر اساس خواست و اراده ملت نيست و ممكن است از سوي سياست بينالملل، تحميلي باشد.
- بعد حقوقي:
از بعد حقوقي، حكومت سرزميني، آفريده قانوني است كه در يك تاريخ مشخص متولد شده بر روي نقشه سياسي ظاهر ميشود و موجوديت آن كشور متضمن شناسايي رسمي آن به وسيله تعدادي از كشورهاي عضو سازمان ملل متحد است. امروزه حكومتها بايد به طور متقابل موجوديت يكديگر را در نظام بينالملل به رسميت بشناسند. بهترين مثال وضع گروه طالبان در افغانستان بود كه با وجود تسخير بخش اعظم خاك اين كشور، در جامعه جهاني به عنوان يك حكومت به رسميت شناخته نشد. با تولد يك كشور تمامي افرادي كه درون مرزهاي ساختگي آن زندگي ميكنند، هويت آن حكومت را به دست آورده، شناسايي بينالمللي مييابند. نكته شايان ذكر اين است كه با تغيير مرزهاي سياسي بينالمللي به هر دليل مشروط بر اين كه مورد تصويب دادگاه بينالمللي دادگستري قرار گرفته باشد، افرادي كه در يك مكان مشخص به سر ميبرند ممكن است يك شبه يك هويت حكومتي جديد دست يابند بدون آنكه محل مسكوني خود را تغيير داده باشند، براي مثال: در سال 1990 ميلادي قوم ميسكيتو ( miskito ) كه در منطقه مرزي ميان نيكاراگوئه و هندوراس زندگي ميكردند، شب هنگام به عنوان شهروندان نيكاراگوايي به بستر رفتند و صبح به عنوان شهروندان هندوراسي از خواب بيدار شدند زيرا دادگاه بينالمللي دادگستري در همان شب حكم انتقال سرزمين آنان را از كشور نيكاراگوئه به هندوراس داده بود. هر حكومت در قلمرو خود حق حاكميت دارد منظور از حاكميت، بالاترين قدرت زورآوري است كه هيچ قدرت برتري را نميشناسد. در واقع استقلال و آزاد بودن از نظارت مستقيم يك قدرت خارجي، ذاتي حكومت است؛ ولي در عمل به استثناهاي بسياري بر ميخوريم. تعداد كشورهايي كه به دليل كوچك بودن وسعت يا موقعيت نامناسب كشورشان از اعمال حاكميت كامل بر جامعه شان عاجزند، اندك نيست. كشورهاي درونگان و محصور در خشكي از اين گونه اند. از نظر داخلي، حكومت در درون مرزهاي تثبيت شده خود حق استفاده انحصاري از ابزار زور را دارد.
- بُعد سياسي: از بعد سياسي، حكومت با مفهوم جديد ارائه دهنده يك شكل خاص از سازمان دهي سياسي است. به عبارت ديگر با اصطلاح كشور، نظام سياسي مركز مدار به ذهن متبادر ميشود كه درون مرزهاي قانوني و بينالمللي خود به سازمان دهي متمركز سرزمين و مردم ميپردازد. براي نيل به چنين هدفي، حكومت از اركان مهمي تشكيل ميشود كه مهم ترين آنها، نهاد مديريت يا قوه مجريه است كه عنوان دولت را دارد. دولت در واقع نماينده حكومت است كه به اداره روزمره كشور ميپردازد. نخست وزير و هيئت وزيران در كشورهاي مشروطه سلطنتي و رئيس جمهوري در كشورهاي جمهوري به عنوان دولت آن كشورها محسوب ميشوند. به اين ترتيب دولتها ساز و كارهاي كوتاه مدت براي تحقق بخشيدن به هدفهاي بلند مدت حكومت هستند.
...
بیشتر
دیدگاه خود را ثبت کنید