خلاصه کتاب
بعد از چهار سال فراق و دوری از خانواده، برادر و رفیق، برگشته، با ظاهری متفاوت، جسمی خسته و دلی تنگ... ترجیح میدهد اول به دیدار رفیق و بعد برادرش برود. دو برادری که چهارسالی هست سیاهپوشش هستند. با نقشهای وارد شرکت میشود. برادری که داغ برادر دیده، متوجه حضور این غریبهٔ آشنا میشود و جنونی که باز برمیگردد...
دیدگاه خود را ثبت کنید