چکیده
نفوذ در افراد همیشه بهعنوان امری مهم در ادبیات سازمان و مدیریت مطرح بوده است. هرقدر نفوذ مدیر بیشتر باشد قدرت او در بهکارگیری افراد و انجام بهتر کارها افزایش می یابد. «هوش اخلاقی» نوع سوم قدرت است در کنار «قدرت مدیریتی یا سازمانی» (که از مقام فرد در سازمان نشأت میگیرد) و «قدرت شخصی» (که برآمده از ویژگیهای شخصی فرد است.) هوش اخلاقی توانایی تشخیص درست از اشتباه است که با اصول اخلاقی سازگار باشد. با مطالعه دیدگاه اسلام درباره کارکردهای هوش اخلاقی در سازمان، که با روش توصیفی(از حیث ماهیت و روش) و کتابخانهای (از لحاظ راهکار و نوع فعالیت اجرایی) انجام شد، این نتیجه بهدست آمد که اولاً، هوش اخلاقی می تواند از راه تنظیم بهتر روابط بهوسیله تمرکز و توجه بر پرورش فضیلتهای، اخلاقی منجر به حصول عملکرد بهتر برای سازمان گردد. ثانیاً، کارکردهای مهم هوش اخلاقی در سازمان، شامل امانتداری، مسئولیت پذیری، مهرورزی، مدارا، خوشرفتاری، بردباری، دادورزی، تغافل است.
کلیدواژهها: هوش، اخلاق، عملکرد، سازمان، کار.
تعاریف هوش اخلاقی
هوش اخلاقی، که به آن هوش قضاوت اخلاقی یا هوش استدلال اخلاقی نیز می گویند، بیشتر توسط کلبرگ و پیاژه بررسی شده است (همان، ص44). لورنس کلبرگ (Lawrence kohlberg)، که به صورت مستقیم، درباره هوش اخلاقی مطالعاتی انجام داده، معتقد است: هوش اخلاقی دارای سه سطح است: 1. سطح اخلاق پیش قراردادی؛ 2. سطح اخلاق قراردادی؛ 3. سطح اخلاق فوق قراردادی (سیف و کدیور، 1381).
در سطح اول، رفتار اخلاقی افراد بر اساس اجتناب از تنبیه و کسب پاداش تبیین می شود، اخلاق هنوز درونی نشده است و معیارهای اخلاقی به طور حقیقی و واقعی وجود ندارد. در سطح دوم، احترام به قانون به خاطر هماهنگی و سازگاری با معیارهای فردی و وجدانی نیست، بلکه به خاطر حفظ نظم اجتماعی و هماهنگی با آن و جلوگیری از هرج و مرج است. در این دوره، هنوز نمی توان گفت: معیارهای اخلاقی درونی شده اند. در سطح سوم، یعنی اخلاق فوق قراردادی، اخلاق مبتنی بر اصولی جهانی و برتر از قراردادهای اجتماعی است و رفتار اخلاقی دیگر به تصویب و اجازه یا جلوگیری و نهی دیگران بستگی ندارد و از قدرت گروه هایی که از آن ………………….
دیدگاه خود را ثبت کنید