PDF مان تنهایی از مریم بوذری ژانر عاشقونه
خلاصه رمان:
چند ماهی بود حسابدار یکی از شرکت های وابسته به هولدینگ ساختمانی جاوید شده بودم که متوجه اختلاس مدیر اجرایی شرکت شدم… به زحمت شماره مهندس جاوید که به فرعون بزرگ معروف بود رو به دست آوردم و باهاش تماس گرفتم و از اختلاسی که تو شرکت درو پنجره سازی هولدینگ می شد خبر دادم ولی نمی دونستم خودم رو تو چه هچل بزرگی خواهم انداخت.
قسمتی از داستان تنهایی :
چند روز از رفتن جاوید به ترکیه می گذشت.. با صدای زنگ گوشیم متوجه موبایلم شدم و با دیدن اسم جاوید روی اون سریع پاسخ دادم. بعد از سلام و احوالپرسی ازم خواست به اتاقش برم و تو کشوی دفترش موبایلی رو که اونجا گذاشته پیدا کنم به اتاقش رفتم و از
کشوی میزش موبایل رو برداشتم و او با گفتن رمز که انگار تاریخ تولدش بود وارد لیست تماس ها شدم و شماره آخرین تماس رو به جاوید دادم با خودم گفتم: پس اینطور جناب جاوید دو تا موبایل دارند… ازش خداحافظی کردم و همین که خواستم موبایل رو ببندم
و سر جاش بذارم با دیدن برنامه اینستاگرام واردش شدم و با دیدن آیدی آراز حصاری ۲ برق از سرم پرید یه جورایی ته دلم حدس می زدم که آراز حصاری ۲ او باشه ولی باز از این واقعیت جا خوردم… صدای زنگ موبایل در دستم از جا پروندم و با دیدن تماس با
شماره جاوید ناخودآگاه تماس رو وصل کردم: گوشی رو بذار سر جاششش… از لحن پر تحکم و عصبانیش قلبم فرو ریخت. از کجا فهمیده بود… بعد یاد دوربین افتادم… همزمان به اطراف نگاه میکردم تا بتونم دوربین داخل اتاق رو پیدا کنم. پیداش کردم …
دیدگاه خود را ثبت کنید