در داستان کتاب به سوی فانوس دریایی، آقا و خانم رمزی به همراه فرزندانشان و گروهی از مهمان ها، تعطیلات خود را در جزیرهی اسکای میگذرانند. ویرجینیا وولف به واسطهی ماجرای به ظاهر سادهی بازدیدی به تعویق افتاده از یک فانوس دریایی، دست به کاوشی تکان دهنده و تأثیرگذار دربارهی تنشها و مناسبات پیچیدهی زندگی خانوادگی و مناقشات میان مردان و زنان زده است. خانوادهی رمزی با گذشت زمان، با بزرگترین چالشهای انسانی رو به رو شده و به بزرگترین پیامد مثبت این چالشها یعنی توانایی انسان برای تغییر دست مییابند. این رمان بر اهمیت احساسات و عواطف دوران کودکی و البته، ناپایداری روابط در دوران بزرگسالی تأکید میکند. به سوی فانوس دریایی، شاهکاری است که به گذرا و متزلزل بودن زندگی بشر میپردازد.
و تمام زندگی هایی که تا به حال سپری کرده ایم و تمام زندگی هایی که در پیش رویمان قرار دارند، سرشارند از درختان و برگ های در حال تغییر. (به سوی فانوس دریایی)
زیبایی همه چیز نبود. زیبایی تاوانی داشت [ بیش از اندازه کامل و بی نقص بود و زندگی را در انجماد فرو میبرد. ]
او پرسید: «اگر شکسپیر وجود نداشت، آیا دنیا فرق زیادی با چیزی که الان هست، داشت؟ آیا پیشرفت تمدن به آدم های بزرگ وابسته است؟» (به سوی فانوس دریایی)
دیدگاه خود را ثبت کنید