هم اکنون با ما در داستان زندگی دختر ضعیفی به نام لی لی، وجود مادری مستبد و خاطراتی دردناک، باعث شده تا او بیشتر و بیشتر به سمت خود کوچک بینی پیش برود، او از هر چه مربوط به خودش است، ناراضی است، آشنا شدنش با مردی کامل و همه چیز تمام، آیا می تواند به او کمکی کند تا کمتر در حفره ی تردید ها و ترسها و نفرت از خودش فرو رود یا این رابطه بدتر او را به قهقرا می برد …
آخرین تیکه کیک را خوردم و به عقب تکیه دادم و دستم را روی شکمم گذاشتم … حس خوب و رضایتمندی که از پرخوری پیدا کرده بود، به همان سرعتی که اومده بود، تمام شده و محو شده بود و حالا حس عذاب وجدان و گناه، با شدت برگشته بود … به تی تی نگاه کردم
دیدگاه خود را ثبت کنید