رمان «بانوی شکسته» اثر سیمون دوبووار که با عنوان زن درهم شکسته نیز به زبان فارسی ترجمه شده است یک نوع روزانه نویسی از زندگی زن ساده و مهربانی به نام «مونیک » است که حدیث نفس می گوید و از ملال و حسرت های زندگی با همراهی نظرات دوبووار از نابرابری های جنسی جنبه های شخصیتی روانی و اندیشه های فردی و جمعی بهره جسته است. رمان زن وانهاده از جمله رمان هایی است که عمدتا توصیف کننده ی درماندگی و هرج و مرج اخلاقی اند. روزانه نویسی زندگی ِ مونیک به این جا ختم می شود که وی تسلیم سرنوشتی می شود که دیگران برای او رقم زده اند و او با اینکه فاعل است امّا فاعلی است که در مسیر علائق دیگران حرکت کرده و در عمل ، همان دیگری بوده است که مجال اعتراض کردن به جریان حاکم ِ مردسالار و یا اعتراض کردن به خود را نداشته است: «اکنون تنها به این نتیجه می رسم که چه تصوّری در باطن از خود داشتم، لیکن همه ی واژه هایی را که با آن ها خویش را تعریف می کردم ، موریس کُشته است، رمزی را که با آن ،دیگری را و خویش را ارزیابی می کردم ،او اکنون انکار کرده است ، هیچ گاه در فکر اعتراض کردن به او ، یعنی اعتراض کردن به خویش نبودم، نه می دانم که هستم و نه اینکه چگونه باید باشم، سیاه و سفید زندگی ام در هم آمیخته شده است، دنیا برایم هزار تویی است که در آن به دام افتاده ام، وقتی نه به خویش و نه به هیچ چیز دیگری اعتقاد ندارم، چگونه می توانم زندگی کنم؟( زن درهم شکسته ص:222) از دید دوبووار، زن، انسانی است که باید خود را بهتر بشناسد و زنی که در این داستان معرفی می کند، زنی است که در روزگار نویسنده زنی وابسته، محکوم به زیستن در چار چوب های از پیش تعیین شده است: «من بر در گاه ایستاده ام، تنها چیزی که وجود دارد این در است و آنچه پشت در، به انتظار من است، می ترسم، و نمی توانم برای کمک کسی را صدا بزنم( : متن کتاب: 224)
دیدگاه خود را ثبت کنید