چه میشود اگر روزی چشم باز کنی و خود را در حصار یک قبر محبوس ببینی… شاید برای دلبر که از حبس گریخته و دوباره به حبس رسیده بود، این چهاردیواری را میشد را کمی برتافت. معهذا تمام اینها برای وقتی بود که امید داشت به اویی که گفته بود بماند تا بیاید.
آنلحظه که فهمید قراری بر بازگشت نیست تا نبش کند آن گورِ بی میت را، امیدی جسیم که در دلش پا افتاده بود، از پا افتاد.
دیدگاه خود را ثبت کنید