احتمالاً کودکان شما تاکنون فرصتهای بیشماری را به شما عرضه کردهاند تا مهارتهای گوشدادن را به مرحله عمل درآورید. وقتی چیزی باعث دردسر کودکان میشود، آنها معمولاً میگذارند تا ما بر آنها آگاهی بیابیم. آنهم با صدای بلند و واضح. در خانه من گذراندن یک روز با بچهها مثل یک شب به تئاتر رفتن است. یک اسباب بازی گمشده، اصلاح خیلی کوتاه موی سر، تهیه گزارش به عنوان تکلیف مدرسه، شلوار جینی که کاملاً اندازه نیست، دعوای با برادر و یا خواهر. هر یک از موضوعها میتواند به اندازه یک درام سه پردهای و به مقدار کافی اشک فراهم آورد. ما هرگز از نظر موضوع کم و کسری نداشتیم. تنها تفاوت این است که درتئاتر پرده میافتد و حضار میتوانند به خانه برگردند. ولی والدین این تجمل نصیبشان نمیشود و ما باید به طریقی همه این صدمات، عصبانیتها و ناامیدیها را تحمل کنیم و ضمناً شعور خود را حفظ نماییم. اکنون میدانیم که روشهای قدیمی به کار نمیآید. تمام توضیحات و قوّت قلبدادنها هیچ تسکینی برای کودکان به ارمغان نمیآورد و ما را فرسوده میکند. روشهای جدید نیز میتواند مسألهساز باشد. پاسخهای از سر همدردی تا اندازهای تسلّیبخش هستند، ولی هنوز اینگونه پاسخها برایمان آسان نیست. برای بسیاری از ما این زبان، تازه و عجیب مینماید. والدین به من گفتهاند: اول احساس میکردم چه قدر مسخره است گویی خودم نیستم که به این زبان حرف میزنم- مثل این که دارم نقش بازی میکنم…
دیدگاه خود را ثبت کنید