دراوايل سده شانزدهم ميلادي کساني را که در کارماموريت نظامي بودند کارآفرين مي خواندند وپس از آن نيز براي مخاطرات ديگر نيز همين واژه با محدوديت هايي مورد استفاده قرار گرفت. از حدود سال 1700 ميلادي به بعد در باره پيمانکاران دولت که دست اندرکار امور عمراني بودند، از لفظ کارآفرين زياد استفاده شده است.
کارآفريني وکارآفرين اولين بار مورد توجه اقتصاد دانان قرارگرفت وهمه مکاتب اقتصادي از قرن شانزدهم ميلادي تا کنون به نحوي کارآفريني را در نظريه هاي خود تشريح کرده اند. ژوزف شومپيتر با ارائه نظريه توسعه اقتصادي خود در سال 1934که همزمان با دوران رکود بزرگ اقتصادي بود، موجب شد تا نظر او در خصوص نقش محوري کارآفرينان در ايجاد سود، مورد توجه قرار گيرد و به همين دليل وي را"پدر کارآفريني" لقب داده اند.
از نظر وي"کارآفرين نيروي محرکه اصلي در توسعه اقتصادي است" ونقش کارآفريني عبارت است از"نوآوري يا ايجاد ترکيب هاي تازه از مواد". همچنين کارآفريني از سوي روانشناسان و جامعه شناسان با درک نقش کارآفرينان در اقتصاد و به منظور شناسايي ويژگيها و الگوهاي رفتاري آنها با بررسي و تحقيق در خصوص آنان مورد توجه قرار گرفته است. به طور کلي و با عنايت به موارد اشاره شده در فوق، سير تاريخي مفهوم کارآفريني را مي توان به پنج دوره تقسيم نمود:
دوره اول(قرون 15و16 ميلادي) : در اين دوره به صاحبان پروژه هاي بزرگ که مسئوليت اجرايي اين پروژه ها همانند ساخت کليسا، قلعه ها، تاسيسات نظامي و... از سوي دولتهاي محلي به آنها واگذار گرديد. کارآفرين اطلاق مي شد، در تعاريف اين دوره پذيرش مخاطره، لحاظ نشده است.
**********************************************************************************************
**********************************************************************************************
دیدگاه خود را ثبت کنید