فهرست مطالب
مقدمه
مفهوم منطقه امن در روانشناسی
قانون یرکیز-دادسون و ارتباط آن با منطقه امن در روانشناسی
مزایای خارج شدن از منطقه امن در روانشناسی
چطور از منطقه امن خارج شویم؟ ۷ ترفند مؤثر
۴ توصیه برای ثابتقدمماندن، پس از خارج شدن از منطقه امن ذهنی
بخشی از متن
مقدمه
زندگی پر از فرصتهای ارزشمندی است که با استفاده از آنها امکان رشد و ترقی خواهیم داشت. منتها متأسفانه بسیاری از ما از اینکه قدمی رو به جلو برداریم واهمه داریم. وقتی نیازمان به خوراک، پوشاک، و مکانی برای استراحت برطرف شده است، چرا باید خود را به زحمت بیندازیم و برای پیشرفت تلاش کنیم؟ بیشتر مواقع، آنچه ما را از پیشرفت بازمیدارد و اجازه خروج از منطقه امن ذهنی را از ما سلب میکند طرز فکری شبیه به این است، و نه ناآگاهی یا نداشتن دانش و مهارت. خبر خوب آنکه اگر بخواهیم و اراده کنیم، میتوانیم این طرز فکر را تغییر دهیم. در ادامه، خواهیم گفت منطقه امن در روانشناسی چیست. در طول مسیر نیز از نکات و توصیههای مفیدی خواهیم گفت که خروج از آن را آسانتر خواهد کرد. همراه ما بمانید.
مفهوم منطقه امن در روانشناسی
پیش از هر چیز، بیایید ببینیم منطقه امن در روانشناسی یا کامفورت زون چیست و به چه حالتی از ذهن اشاره دارد. جودیث باردویک (Judith Bardwick) متفکری است که در سال ۱۹۹۱ این عبارت را برای بار نخست در کتابش تحت عنوان «خطر در منطقه امن (Danger in the Comfort Zone)» به کار برد. او در این اثر منطقه امن را اینگونه توصیف میکند:
منطقه امن به حالتی رفتاری اشاره دارد که طی آن شخص اضطراب و استرسی احساس نمیکند، الگوهای رفتاری محدودی دارد، معمولا تغییر و پیشرفتی در عملکردش مشاهده نمیشود و از پذیرفتن ریسک دوری میکند.
طبق این توصیف، اگر در منطقه امن ذهنی باشیم، انگیزهای برای پیشرفت در کار و زندگی احساس نخواهیم کرد و ترجیحمان بر این است که به انجام کارهای معمولی و روزمره ادامه دهیم و آنچه را که اکنون در اختیار داریم (که البته در این شرایط ذهنی چیز خاصی نیست و فقط امکانات اولیه برای بقا را دربرمیگیرد) با پذیرفتن ریسک به خطر نیندازیم.
قانون یرکیز-دادسون و ارتباط آن با منطقه امن در روانشناسی
البته نخستین تلاشها برای پردهبرداشتن از مفهوم منطقه امن در روانشناسی در سالیانی نسبتا دور، در عالم روانشناسی رفتاری صورت گرفت. رابرت یرکیز (Robert Yerkes) و جان دادسون (John Dodson) کسانی بودند که برای بار نخست، در سال ۱۹۰۷، با انجام آزمایشی ارتباط میان اضطراب و عملکرد را آشکار کردند.
این دو در آزمایشی که انجام دادند مشاهده کردند موشهای آزمایشگاهی، با دریافت شوک الکتریکی، با انگیزه بیشتری برای بهپایانبردن مسیر پرپیچوخمی که در آن قرار داده شده بودند تلاش میکردند. در این آزمایش، شدت شوک الکتریکی بهمرور افزایش مییافت. البته موشهای آزمایشگاهی تا حد مشخصی از شدت شوکهای الکتریکی انگیزه میگرفتند. اگر از شدت شوک از حدی فراتر میرفت، بهجای ادامه مسیر خود را مخفی میکردند.
دقیقا مشابه این الگوی رفتاری را در انسان هم مشاهده میکنیم. انسان به محرکی که سبب برانگیختهشدن اضطراب او میشود یکی از سه واکنش زیر را نشان خواهد داد:
• جنگ (رویارویی با چالش)؛
• گریز (مخفیشدن/ فرارکردن)؛
• بر جای خشکشدن (ناتوانی در نشاندادن واکنش).
اینطور نیست که فقط در عملکردهای محسوستر باشد که بتوانیم صحت قانون یرکیز-دادسون را در عمل مشاهده کنیم (مثلا وقتی سر کار وظیفهای دشوار به عهده ما گذاشته میشود که فشار و استرس زیادی بهمان وارد میکند). در بسیاری از موقعیتهای زندگی، مثلا وقتی در تلاش برای شناختن خودمان هستیم یا وقتی سعی میکنیم دیگری را درک کنیم و بفهمیم، میتوانیم این الگوی رفتاری را ببینیم.
و ...
دیدگاه خود را ثبت کنید