دانلود مقاله تعریف یادگیری و تحلیل مفاهیم آن با فرمت ورد ودر 20 صفحه قابل ویرایش
قسمتی از متن مقاله
الف )مفهوم فرایند
فرایند به وقایع و روابط پویا، جاری مستمر و پیوسته در حال تغییر اطلاق می شود. یکی از مشخصات بارز فرایند، حرکت و پویایی آن است که بر اثر تعامل دائم اجزا و متغیرهای موجود در آن صورت می گیرد، و آغاز و پایان مشخصی ندارد. یادگیری نیز یک فرایند است، چون بر اثر تعامل دائم فرد با محیط ، همیشه و در همه جا به طور پیوسته و مستمر صورت می گیرد. از طریق یادگیری فرد با محیط آشنا می شود، در مقابل محیط مقاومت می کند، محیط را تغییر می دهد، و برای تامین نیازهای خود از آن استفاده می کند. گاهی نیز تحت تاثیر آن قرار می گیرد و زمانی هم خود را با آن منطبق و سازگار می سازد.
ب) مفهوم تغییر
یادگیری تغییری است که طی فرایند تجربه اتفاق می افتد. اصطلاح تجربه مفهوم تغییر را محدود می سازد. محدود می سازد. محدود کردن معمولاً اشاره به علتهای مختلف تغییر دارد؛ بنابراین هر تغییری را نمی توان یادگیری نامید تغییراتی که معلول رشد و بلوغ طبیعی باشند هرگز یادگیری محسوب نمی شوند.
ج )مفهوم نسبتاً پایدار
به کارگیری مفهوم « نسبتاً پایدار » به این دلیل است که تغییرات موقت رفتار که از عواملی چون انگیزشی، انطباق حسی یا خستگی ناشی می شوند در ردیف یادگیری قرار نمی گیرند. بین یادگیری و تغییرات زودگذر باید تمایز قائل شد، زیرا آثار رویدادهای احساسی، مکانیکی و شیمیایی به سرعت از بین می روند در حالی که یادگیری به سهولت از بین نمی رود، گرچه با گذشت زمان ممکن است دستخوش فراموشی شود یا یادگیری تازه ای جایگزین آن گردد . با این حال، طول مدت تغییر حاصل از یادگیری یا حالتهای موقت جسمانی را نمی توان به طور دقیق معین کرد. به همین دلیل بین گروهی از روان شناسان در اطلاق یادگیری به بعضی از تغییرات اختلاف نظر وجود دارد. خوگرفتن و حساس شدن مثالهایی از تغییر رفتارند که از تجربه ناشی می شوند و هر دو عمر کوتاهی دارند. حساس شدن فرایندی است که از طریق آن ارگانیزم نسبت به جنبه های معینی از محیطش حساس می شود به طور مثال، موجود زنده ای که به طور معمول به نور یا صدای معینی پاسخ نمی دهد ممکن است پس از دریافت شوک به آن پاسخ دهد. در واقع شوک، موجود زنده را حساس و نسبت به محیط آماده پاسخ می کند . برعکس خوگیری فرآیندی است که از طریق آن ارگانیزم نسبت به محیطش کمتر حساس می شود، مثلاً ارگانیزمها تمایل دارند به مرحرکهای تازه محیط خود توجه کنند. این تمایل بازتاب توجه یا سوگیری نام دارد. وقتی سگی صدایی ناگهانی را می شنود ، فوراً پارس می کند که این نمونه ای از بازتاب سوگیری است. اما پس از مدتی به آن صدا بی توجه می شود و آن را نادیده می گیرد و نسبت به آن واکنشی نشان نمی دهد، در این صورت می گوییم که سگ به آن خو گرفته است.
حال این سوال مطرح است که آیا با توجه به مطالب مطرح شده می توان خو گرفتن و حساس شدن را در حوزه یادگیری بررسی کرد؟ روان شناسان چون هر گهنان و السون (1997)، کلاین (1991) و دومژان (2000) به این دلیل که این نوع تغییرات موقتی اند و شرط « نسبتاً پایدار» در مورد آنها صدق نمی کند، در اطلاق یادگیری به آنها تردید دارند. برعکس به اعتقاد شوارتز (1989) و بارکر (1994) این نوع تغییرات در پاره ای از موقعیتها عمری نسبتاً طولانی دارند و شرط نسبتاً پایدار تعریف یادگیری را تامین می کنند و بنابراین جزء تغییرات حاصل از یادگیری محسوب شوند. معمولاً به این نوع یادگیری ، یادگیری غیرتداعی یا آثار محرک واحد گفته می شود.
د) مفهوم رفتار
به مجموعه اعمال و حرکات فرد رفتار گفته می شود.
هـ) مفهوم توان رفتاری
توان رفتاری حاکی از آن است که یادگیری در یادگیرنده نوعی توانایی ایجاد می کند.
و ) مفهوم تجربه
به کارگیری مفهوم تجربه در تعریف یادگیری بدین معنی است که تنها آن دسته از تغییرات را می توان یادگیری نامید که محصول تجربه یعنی تعامل فرد با محیط باشد. اگر تجربه را تاثیر متقابل فرد و محیط ، یعنی تاثیر پذیری فرد از محیط و تاثیر گذاری بر آن به دنبال یک سلسله فعل و انفعالات بدانیم ، بدون شک تلاش، حرکت، فعالیت و مشارکت شخص یادگیرنده عامل اصلی تغییر خواهد بود. زیرا در برخورد فرد با محیط برای یادگیری، اعضای حسی،دستگاههای عصبی، تجربه های قبلی ، و تمایلات و گرایشهای یادگیرنده نقش موثری به عهده دارند.
از آنجا که برخورد یادگیرنده با هرگونه تجربه ممکن است به یادگیری منجر شود لازم نیست ک یادگیری همیشه جنبه عمدی داشته باشد. در واقع بسیاری از یادگیریها به طور ناخودآگاه بدون پیش بینی و طرح ریزی قبلی اتفاق می افتد. مثلاً آنچه را که یادگیرنده در ضمن آموزش رسمی در مدرسه می آموزد یادگیری عمدی است، اما تغییری که در یادگیرنده ضمن حضور در مدرسه و در اثر ارتباط با سایر عوامل بدون پیش بینی و به صورت پنهان اتفاق می افتد یادگیری غیرعمدی نامیده می شود.
عوامل موثر بر یادگیری
2. هدف وانگیزه
3. اسنادهای علی و انتظار موفقیت
4. تجارب گذشته : آموخته ها و تجربه های گذشته شاگرد، « ساخت شناختی» وی را تشکیل می دهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی می تواند مفاهیم و مسائل جدید را درک کند که مفهوم و مسئله جدید با ساخت شناختی او مرتبط باشد. در واقع، فرایند یادگیری همچون روند رشد است. همچنان که رشد جریان دائمی است یعنی گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارد، یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل می دهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد. فرد وقتی مفهومی را واقعاً می آموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشته اش داشته باشد. اگر این ارتباط برقرار نشود، یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت .
روان شناسان مکتب گشتالت بر این باورند که اندیشه انسان از ادراکات کی معنی دار تشکیل می یابد. به نظر آنها کل ، اجزا در یک طرح و زمینه قرار می دهد و ارتباط آنها را روشن می سازد. اجزا به تنهایی بی معنی و نامفهوم اند ولی وقتی در یک طرح و زمینه قرار می گیرند معنی و مفهوم آنها روشن می شود. طرح یا کل قابل انتقال و تعمیم است، اما اجزا این ویژگی را ندارند. همیشه کل از اجزای تشکیل دهنده خود بیشتر است.
مطالعه فرایند یادگیری نشان می دهد که حرکت از کل به جزء روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسان تر می سازد. اجزا به تنهایی بی معنی و نامربوط اند، و در یک طرح یا زمینه کلی معنی پیدا می کنند. کل نحوه ارتباط و پیوند اجزا را باهم مشخص می نماید و تا ارتباط اجزا با کل معلوم و مشخص نباشد، اجزا قابل فهم نیستند.
تشخیص و فهم روابط اجزا باهم و با کل موجب بینش می شود. اصولا یادگیری در روان شناسی گشتالت چیزی جز بینش حاصل از درک موقعیت یادگیری نیست. برای اینکه یادگیری از طریق بینش صورت گیرد، ارگانیزم باید همه عناصر یک کل را مورد مشاهده قرار دهد. اگر این کار صورت نگیرد، یادگیری بی معنی و رفتار یادگیرنده کورکورانه خواهد بود . در حفظ طوطی وار، یادگیرنده اطلاعات یا قواعد و روابط را بدون درک واقعی آنها یاد می گیرد. این نوع یادگیری غیرقابل انعطاف بوده ، به سرعت فراموش می شود و کاربرد آن نیز محدود خواهد بود.
یادگیری از طریق بینش ، حاصل درک موقعیت یادگیری به عنوان یک کل یکپارچه از طریق کشف روابط میان اجزای تشکیل دهنده موقعیت یادگیری است. از دیدگاه نظریه گشتالت ، یادگیرنده وقتی به بینش می رسد که بتواند از طریق درک روابط میان اجزای موقعیت یادگیری به صورت یک کل سازمان یافته به تمامیت آن موقعیت پی ببرد . عبارت دیگر یادگیرنده وقتی در یادگیری موفق است که روابط میان اجزای موقعیت یادگیری را درک کرده باشد
دیدگاه خود را ثبت کنید