فهرست مطالب
مقدمه
مروری بر مفاهیم و روش ها
مراحل رشد بهنجار
مرحله در خود ماندگی بهنجار ( تولد تا یک ماهگی)
مرحله همزیستی بهنجار ( یک تا ۵ ماهگی)
مرحله تفرد / جدایی
خورده مرحله تمایز ( ۵ تا ۹ ماهگی)
تمرین کردن اولیه ( ۹ تا ۱۲ ماهگی)
تکمیل خرده مرحله تمرین کردن ( ۱۲ تا ۱۵ ماهگی)
نزدیکی خواهی ( ۱۵ تا ۲۴ ماهگی)
آغاز ثبات شی هیجانی و تثبیت فردیت ( ۲۴ تا ۳۰ ماهگی)
ارزشیابی
بخشی از متن
زندگینامه
مارگارت ماهلر پزشکی مجارستانی بود که بعداً به روانشناسی و مخصوصاً روانشناسی کودکان علاقهمند شد. ماهلر به سال ۱۸۹۷ در سوپرون، مجارستان به دنیا آمد و از دانشگاه وین، در سال ۱۹۲۳، مدرک پزشکی دریافت کرد. در ۱۹۳۸ به نیویورک نقل مکان کرد و در آنجا در انستیتوی روان پزشکی نیویورک مخصوص کودکان، به سمت روانشناس مشغول به کار شد. از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۴، در کالج آلبرت انیشتین در مقام استادی به تدریس پرداخت.
پدر وی گوستاو، مسئولیت مراقبت از وی و ارائه محبت و عشق به او را در زمان کودکی به عهده داشت. مادر او که در زمان تولدش ۱۹ ساله بود اعتنای چندانی به مارگارت ماهلر نداشت و خواهرش که چهار سال بعد به دنیا آمد، فرزند محبوب او شد. این تجربه، احساسی آمیخته از عدم کفایت و حسادت را در وی بوجود آورد. رابطه نامناسب او با مادر حتی تا زمان بزرگسالی نیز ادامه یافت.
ماهلر نوجوانی و جوانی خویش را به صورت یک دختر ناایمن توصیف کرد. او اعتراف می کند که این تجربه به عاملی مهم در علاقه مندی وی به بررسی رابطه مادر و کودک بدل شد.
مشاهدات مارگارت ماهلر و همکارانش در مورد نوزادان تأثیر به سزایی در شکوفایی فرضیه ارتباط ابژه ای داشت. این مشاهدات بر جنبه های طبیعی و غیر طبیعی رشد و تکامل کودک در سه سال اول زندگی متمرکز بودند و مسیری را مورد توجه قرار دادند که در طول آن کودک از وابستگی به مادر خود به سمت به دست آوردن حس درونی از استقلال حرکت می کند.
پیش از آنکه به دانشگاه برای تحصیل پزشکی قدم بگذارد با فروید از طریق نوشته هایش آشنا شد. او که استعدادی درخشان در ریاضی و علوم داشت، توسط پدر به ادامه تحصیل ترغیب گردید. با گذراندن دوره عمومی پزشکی در رشته اطفال تخصص خود را دریافت کرد و پس از آن به روانپزشکی روی آورد و با علاقه ای که به کار با کودکان روان پریش از خود نشان داد، سرانجام به هایدلبرگ واقع در آلمان غربی به منظور تحصیل روانکاوی کشیده شد. با آغاز جنگ جهانی دوم همانند بسیاری دیگر مجبور به ترک اروپا شد و در نیویورک به مطالعات خود ادامه داد. او به عنوان فردی پیشرو در بررسی تکامل طبیعی نوزاد نقش خود را تثبیت کرد و ایده های وی زمینه مناسبی را برای جان بالبی (John Bowlby) به منظور ارائه فرضیه دلبستگی ( Attachement Theory) خود فراهم نمود. ماهلر در ۱۹۸۵ درگذشت.
مارگارت ماهلر و دیگر نظریه پردازان روابط شیئ، در دو موضوع اتفاق نظر دارند:
(۱) الگوهای افراد در برقرار کردن رابطه با دیگران، در طول کنش و واکنشها (تعاملات) دوران کودکی شکل میگیرد و جا میافتد؛
(۲) این الگو، هر چه که هست، در طول زندگی فرد، معمولاً بارها و بارها تکرار میشود. ماهلر معتقد بود که نوزادان بدون توانایی در تفکیک کردن خود از چیزهایی که «جزو خودشان» نیستند، به دنیا میآیند.
نوزادان در حالتی از «ادغام روانی» یا ترکیب پسیکولوژیک با محیطشان هستند. مادر و جنین او از لحاظ بیولوژیک، با هم یکی هستند. آنها فقط در ناحیهٔ شکم مادر به هم وصل نشدهاند، زیرا به نظر میرسد در همه جای بدن به هم متصلند. آنها بهطور فیزیکی به هم مرتبط هستند، و هنگامی که اتفاقی برای مادر روی میدهد، برای جنین نیز روی میدهد، و برعکس. ماهلر این موضوع (ارتباط بیولوژیک مادر و فرزند) را به شیوهای پسیکولوژیک تر بسط و توسعه داد.
وقتی که نوزاد به دنیا میآید، در حالتی از «ادغام شخصیتی» با مادر (یا هر کس دیگری که نقش مادر را ایفا میکند) است. آیا یکی دانستن شخصیت خود با مادر، به علت عشق زیبا و هارمونیکی است که آنها نسبت به یکدیگر دارند؟ نه دقیقاً. این ادغام و ترکیب، بیشتر به خاطر وابستگی نوزاد به مادر و مهارتهای رشد نایافتهٔ وی برای زنده ماندن است؛ بنابراین، وقتی که در حال رشد هستیم و شخصیتمان در حال شکلگیری است، این ادغام به تدریج از بین میرود و نوزاد به تدریج یک شخصیت مستقل پیدا میکند که از شخصیت مادرش متمایز و جدای از آن است. شخصیت او، با شخصیت دیگران نیز تفاوت پیدا میکند.
ماهلر نشان داد که نوزاد چگونه در رابطه ای انسانی، با دیگران، به فردی مستقل و جدا تبدیل می شود و در این فرایند، ماهلر ابعاد جهانی زندگی انسان را روشن می سازد.
مروری بر مفاهیم و روش ها
لئوکانر اظهار داشت بسیاری از نشانه های نا شناخته، در قالب سندرمی می گنجند که او آن را در خود ماندگی اوایل طفولیت (اوتیسم) نامید. در خود ماندگی، اختلالی نسبتا نادر است که در آن کودکان به صورتی افراطی منزوی هستند و از دیگران فاصله می گیرند. آنها اغلب از تماس چشمی و نگاه مستقیم به دیگران خودداری می کنند. کودکان در خودمانده، نشانه های دیگری را هم از خود ظاهر می سازند که شامل مشکلات زبانی است. تقریبا نیمی از آنها خاموش هستند و آنهایی هم که صحبت می کنند، اغلب به پژواک گویی echolalia (تکرار بیهوده اصوات) می پردازند. اگر از این کودکان بپرسید (( اسم شما چیست؟)) آنها جواب خواهند داد : (( اسم شما چیست؟)).
ماهلر اختلالی را مطرح کرد که در سه یا چهار سالگی یا کمی دیرتر ظاهر می شود. در این اختلال، کودکان به گونه ای با پرستار خویش ارتباط بر قرار کرده اند که می ترسند خودشان را از آنان جدا سازند. ماهلر این اختلال را روان پریشی همزیستی symbiotic psychosis نامید. ماهلر عنوان می کند که رشد طبیعی با یک مرحله در خود ماندگی ( اوتیستیک) بهنجار آغاز می شود؛ نوزاد به طور ذاتی روی بسیاری از محرک ها تمرکز می کند یا آنها را دفع می کند. سپس به مرحله همزیستی پیشرفت می کند؛ نوزاد اکنون به شکل کامل تری به احساسات بیرونی توجه دارد، اما با این خطای حسی که با مادر یکی است و از او جدا نیست. پس از آن با حمایت مادر، به طور فزاینده ای مستقل می شود، بویژه وقتی که کودکی نوپا می شود.
در مورد روان پریشی همزیستی، کودک از مرحله همزیستی عبور می کند؛ اما از رابطه با دیگران، به احساس آرامش و حمایت اساسی دست نمی یابد. همچنانکه مستقل تر می شود، جدایی هایی را تجربه می کند، اما به قدری احساس ناراحتی می کند که به ناچار سعی می کند تا بار دیگر، به خطای حسی یکی بودن با مادر خود رو آورد. کودکان مبتلا به روان پریشی همزیستی گاهی اوقات به مرحله در خود ماندگی برگشت می کنند.
و ...
Bahi ranjbar
باسلام واحترام بسیار عالی بود .سپاسگزارم از زحمات شما.