فهرست مطالب
مقدمه
مفاهیم اصلی نظریه اریک فروم
آزادی یا امنیت : تعارض بنیادی انسان
بیگانگی با طبیعت
قرون وسطا : اخرین دوران ثبات
مکانیزم های گریز روانی از نظر اریک فروم
رشد شخصیت در کودکی
نیاز های روانشناختی از نظر اریک فروم
تیپ های شخصیتی در نظریه اریک فروم
تیپ شخصیت گیرنده
تیپ شخصیت بهره کش
تیپ شخصیت محتکر
تیپ شخصیت بازاری
تیپ شخصیت ثمربخش
تیپ شخصیت مرده گرا
تیپ شخصیت زنده گرا
تیپ شخصیت مال پرست
تیپ شخصیت هستی گرا
ماهیت انسان در نظریه اریک فروم
بخشی از متن
مقدمه
اریک فروم به سال ۱۹۰۰ در شهر فرانکفورت آلمان چشم به این جهان گشوده است. وی پس از تحصیلات مقدماتی در دانشگاه های فرانکفورت و هایدلبرگ و مونیخ به تحصیل روان شناسی و جامعه شناسی پرداخت و دانشنامه ی دکتری را در سال ۱۹۲۲ از دانشگاه هایدلبرگ بدست آورد و پس از آن مدتی در دانشگاه مونیخ و در مؤسسه ی روان کاوی شهر برلن تحصیلات و مطالعات خود را دنبال کرد و در ۱۹۳۳ میلادی به آمریکا رفت و در آنجا نخست در مؤسسه ی روان کاوی شیکاگو و بعد در چند دانشگاه و مؤسسه ی عالی فرهنگی دیگر به تدریس و ایراد سخنرانی پرداخت و چندی ریاست مؤسسه ی روان کاوی مکزیک را در مکزیکوسیتی پایتخت آن کشور عهده دار شد و در عین حال به عضویت فرهنگستان علوم نیویورک و انجمن روان کاوی واشینگتن و فرهنگستان پزشکی مکزیک درآمد.
اریک فروم مانند آلفرد آدلر و کارن هورنای، معتقد بود آنگونه که فروید اعلام کرد، ما به صورت انعطاف ناپذیر، توسط نیروهای غریزی زیستی شکل نمی گیریم. اریک فروم معتقد بود که شخصیت تحت تاثیر نیروهای اجتماعی و فرهنگی که در محدوده فرهنگ بر انسان تاثیر می گذارند و نیروهای کلی که در طول تاریخ بر بشریت تاثیر گذاشته اند، قرار دارد.
اریک فروم به خاطر علاقه ای که به تاریخ داشت، رشد شخصیت را به صورت گسترده تری در نظر گرفت. ما می توانیم ریشه های تنهایی، انزوا و پوچی انسان امروزی را در رویدادهای تاریخی بیابیم. برای اینکه در زندگی معنی پیدا کنیم، باید از این احساس های انزوا بگریزیم و احساس تعلق پذیری را پرورش دهیم. آزادی خیلی زیاد دردسر شده است، وضعیت ناگواری که سعی می کنیم از آن بگریزیم. تعارض های شخصی ما از انواع جوامعی که می سازیم ناشی می شوند. با این حال، محکوم به رنج کشیدن نیستیم. اریک فروم در مورد توانایی ما در شکل دادن به شخصیت و حل کردن مشکلاتمان خوشبین بود.
مفاهیم اصلی نظریه اریک فروم
آزادی یا امنیت : تعارض بنیادی انسان
عنوان اولین کتاب اریک فروم ، گریز از آزادی، دیدگاه او را درباره ی وضعیت انسان نشان می دهد: در تاریخ تمدن غرب، هر چه افراد آزادی بیشتری کسب کردند، احساس تنهایی، پوچی و بیگانگی بیشتری کردند. برعکس، هر چه افراد آزادی کمتری داشتند،احساس تعلق پذیری و امنیت آنها بیشتر بود. اریک فروم معتقد بود که در قرن بیستم افراد بیشتر از هر دوران دیگری به ازادی دست یافتند و با این حال از افراد قرنهای گذشته احساس تنهایی، بیگانگی و پوچی بیشتری کردند.
بیگانگی با طبیعت
انسان، چون از آگاهی هوشیاری و توانایی غلبه کردن بر طبیعت، برخوردار است، دیگر مانند حیوانات با طبیعت آمیخته نیست. در واقع از طبیعت فراتر رفته، درنتیجه با اینکه در معرض قوانین طبیعی قرار دارد، نمی تواند آنها را تغییر دهد و در حالتی از در به دری و انزوا رها می شود.
به عقیده اریک فروم ، مردمان اولیه از طریق یکی دانستن خود با قبایل یا عواطف خویش، سعی می کردند با این احساس های بیگانگی از طبیعت مقابله کنند. با سهیم شدن در اسطوره ها، مذاهب و مناسک قبیله ای، امنیت احساس تعلق به گروه را کسب کردند. عضویت در گروه، پذیرش، احساس وابستگی، یک رشته سنت ها و مقررات را تامین می کرد. مذاهبی که مردمان اولیه به وجود آوردند نیز به برقراری دوباره پیوند با طبیعت کمک کردند. پرستش بر چیزهای طبیعی مانند خورشید، ماه، آتش، گیاهان و حیوانات تمرکز داشت.
قرون وسطا : اخرین دوران ثبات
در قرون وسطی، دورانی که آزادی فردی کم بود، آخرین دوره امنیت و تعلق پذیری بود، زیرا جایگاه هر فرد در جامعه مشخص بود. این دورانی بود که هیچ آزادی فردی وجود نداشت زیرا نظام فئودالی جایگاه هر فرد را در جامعه تعیین کرده بود. افراد در نقش و مرتبه طبقاتی که در ان بدنیا آمده باقی ماندند. هیچ تحرک جغرافیایی و اجتماعی وجود نداشت و انتخاب شغل، رسوم اجتماعی یا عادات لباس پوشیدن ناچیزی وجود داشت. گرچه افراد آزاد نبودند، ولی از دیگران بیگانه هم نبودند. ساختار اجتماعی خشک و انعطاف ناپذیر، به معنی مشخص بودن جایگاه فرد در جامعه بود. در مورد این که فرد به کجا یا به چه کسانی تعلق داشت، تردیدی وجود نداشت.
رنسانس و اصلاح پروتستان با افزایش آزادی شخصی، این ثبات و امنیت را نابود کردند. افراد انتخاب بیشتر و کنترل بیشتری را بر زندگی خود کسب کردند. این آزادی را به قیمت از دست دادن پیوندهای اجتماعی که امنیت و احساس تعلق پذیری تامین کرده بود، بدست اوردند. در نتیجه، احساس های ناامنی، پوچی و بی معنایی و تردید درباره زندگی، آنها را احاطه کردند.
و ...
دیدگاه خود را ثبت کنید