توضیحات محصول
مقاله رابطه نرخ بهره با تورم در ایران
چکیده
تحلیلی پیرامون طرح مرکز پژوهش های مجلس در ارتباط با کاهش سود تسهیلات بانکی
اشاره: مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی با ارائه طرحی، سیاست کاهش نرخ بهره تسهیلات بانکی را موردتوجه قرار داده است. این طرح که در قالب یک بسته اقتصادی و در ادامه طرح تثبیت قیمتها ارزیابی می شود، دیدگاههای مختلفی را برانگیخته است.
گزارش زیر به بررسی رابطه نرخ بهره و تورم در ایران می پردازد.
…………………………………………………………………………………………………..
طرح مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در ارتباط با کاهش سود تسهیلات بانکی شاید از خبرساز ترین مباحث اقتصاد سیاسی ایران طی سه ماه گذشته بوده است که با طرح و تصویب کلیات آن در مجلس شورای اسلامی ایران به اوج خود رسید و بار دیگر نشان داد، نرخ تسهیلات بانکی یکی از اثرگذارترین ابزارهای پولی در اقتصاد کلان تلقی می شود. با وجود این مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در جزوه ای تحت عنوان: «اختلاف بین سود سپرده ها و تسهیلات بانکی» از میان دلایل متفاوت بالا بودن نرخ تسهیلات بانکی به بالا بودن نرخ اسپرد بانکی (تفاضل سود پرداختی و سود دریافتی) تأکید کرده و آن را علامت ناکارایی بانکهای کشور می داند،
زیرا به نظر مرکز پژوهش های مجلس از عوامل مؤثری که موجب بالا بودن نرخ اسپرد بانکی (به زعم بانک مرکزی ۴ درصد و به اعتقاد مرکز پژوهش ها ۰۴/۱۱ درصد) در ایران است هشت عامل زیر نقش اساسی ایفا می نمایند: ۱- هزینه های عملیاتی غیرضروری بانکها، ۲- ذخیره قانونی، ۳- سپرده های دولتی نزد بانک ها، ۴- اضافه برداشت بانک ها از بانک مرکزی، ۵- نسبت سپرده های مدت دار به سپرده های دیداری، ۶- نرخ تورم، ۷- تسهیلات تکلیفی و اعتبارات بخش دولتی، ۸- اعمال محدودیت ها و سقف های اعتباری.
اگر چه به باور مرکز پژوهش های مجلس سودجویی بانکی عامل اصلی بالا بودن نرخ سود تسهیلات بانکی است، اما ظاهراً بحث رابطه نرخ بهره با تورم اصلی ترین مبحثی است که اکثر کارشناسان و اقتصاددانان دولتی بر آن به عنوان مانع کاهش نرخ بهره تأکید داشته اند. زیرا هنوز مسأله رابطه نرخ بهره با تورم از نظر دست اندرکاران اقتصادی و بانکی و شرعی حل نشده است و از سوی دیگر کارشناسان و اقتصاددانان مستقل بخش خصوصی نظریه روشنی راجع به آن ارائه نداده اند. در نتیجه ذهن عموم مردم و بالاخص مراجع سیاسی جامعه نسبت به آن در ابهام به سر می برد.
اما از نظر منافع بخش خصوصی واقعی فهم رابطه نرخ بهره با تورم در ایران منوط به درنظر داشتن ساختار اقتصادی ایران و بویژه شرایط حقوقی انباشت سرمایه در کشور می باشد چرا که نرخ بهره در نقطه تعادلی، محصول بازده نهایی سرمایه است و نرخ بازدهی سرمایه از جمله شامل نرخ تورم می باشد، یعنی نرخ تورم در نرخ بازدهی سرمایه چه در بخش دارایی ها در میان مدت و چه در بخش تولید محصول در کوتاه مدت به تیغ سطح عمومی قیمت ها، همراه با تخمین استهلاک سرمایه که شدیداً تحت تأثیر رشد فناوری است منظور می گردد. چرا که تأسیس بازار رسمی پول و به طور اخص بانک ها اصولاً نتیجه همین فرآیند است، کافی است به سیر تاریخ بانکداری در اقتصاد سرمایه داری مراجعه کنیم، یعنی بدون وجود بازار رسمی و قانونی پول، سرمایه گذار نمی تواند علائم قیمتی نرخ بازده سرمایه را شناسایی کند، لاجرم ریسک سرمایه گذاری آنقدر افزایش می یابد که هرگونه سرمایه گذاری به عنوان یک فرآیند اجتماعی صرفه خود را از دست می دهد.
اما در واقعیت امر، چون محاسبه نرخ تورم به سادگی از طریق شاخص های اقتصادی نظیر شاخص لاسپیرز و یا پاشه و حتی شاخص ایده آل فیشر از سبد کالاهای مصرفی با عدد و با ثبت دوره ای قیمت کالا و خدمات قابل محاسبه است لذا به سبب سهولت اقتصادسنجی در اقتصاد پول و در تحلیل های اقتصادی برای بررسی رگرسیون های مستقیماً از رابطه نرخ بهره با تورم استفاده می شود. به همین سبب مقامات بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اذعان می دارند در ۱۷۴ کشور جهان نرخ بهره بالاتر از نرخ تورم است، حال آن که تمام این تحلیل کم و بیش برای اقتصاد سرمایه داری آزاد که عوامل بخش خصوصی صحنه گردان اقتصاد هستند قابل اعتنا است.
زیرا در اقتصاد ایران که اقتصاد دولتی است نرخ تورم همان علائمی را منعکس نمی سازد که در اقتصاد سرمایه داری آزاد آشکار می نماید. یعنی نرخ تورم در اقتصاد دولتی نماگر تمام واقعیت نیست و لزوماً نشانگر نرخ بازده سرمایه نمی باشد. از همین رو انگیزه های سرمایه گذاری از طریق متغیر نرخ بهره رسمی ظاهر نمی گردد.
به عبارت دیگر در اقتصاد دولتی به دلیل انحصار تولیدی دولتی به استناد حقوق اساسی و تأکید قانونی برعدالت توزیعی (ثروت) در حقوق اقتصادی که ریشه در فراوانی عوامل انسانی تولید و کمبود تاریخی عوامل مادی تولید دارد، اجازه داده نمی شود نرخ تورم که ناشی از ضعف انگیزه سرمایه گذاری به دلایل اقتصادی و حقوقی و سیاسی است آثار مخرب خود را در دگی مردم عیناً منتقل سازد.
حتی کشمکش در اقتصاد سیاسی ایران راجع به توسعه با الگوی تعدیل یا تثبیت ریشه در حقوق اساسی پذیرفته شده در ایران دارد و صرفاً ناشی از اختلاف در سیاستگذاری های اقتصادی و اجرایی نیست، بلکه با حقوق اساسی متصوره جناح های سیاسی گره خورده است زیر چتر حمایتی و توزیعی ثروت و تزریق یارانه های مستقیم و غیرمستقیم که هم در بودجه سنواتی دولت و همچنین از ناحیه نهادهای بی شمار و نیز نحوه عملکرد مصرف کنندگان که خریدهای خود را از بازارهای عمده فروشی بویژه در شهرهایی که بازار سنتی از قدمت طولانی برخوردار هستند، انجام می دهند.
علاوه بر این کالابرگ های توزیعی از سوی دولت همگی آثار نرخ تورم را تا اندازه قابل توجهی خنثی می ساد، لذا نارضایتی که مردم در اقتصاد سرمایه داری آزاد در نتیجه تورم ابراز می دارند در اقتصاد دولتی وجود ندارد اما از نقطه نظر تاریخ علم اقتصاد، در قرن نوزده اقتصاددانان کلاسیک قائل به تفکیک بازار پول از بازار سرمایه نبودند، زیرا هنوز بانکها نقش دوگانه ای به عهده داشتند یعنی از یک سو وظایف بازار پول را انجام می دادند و اعتبار کوتاه مدت پرداخت می کردند و از سوی دیگر منبع تأمین مالی سرمایه گذاران برای اعتبارات بلند مدت بودند،
لذا آنها به این باور اعتقاد راسخ داشتند که نرخ بهره و بازدهی نهایی سرمایه رابطه معکوس دارند و این دو متغیر به طور معمول و خود سامان در تعادل قرار می گیرند. چنانچه گیلبارت بانکدار بزرگ آلمانی در قرن ۱۹ در مورد تفاوت بهره پول در اقتصاد سرمایه داری آزاد با بهره پول در اقتصاد فئودالی اروپا می گفت: در اقتصاد فئودالی این نرخ بهره پول بود که سطح قیمت کالا را مشخص می ساخت لذا در قرون وسطی از آنجا که نرخ بهره به افزایش قیمت ها منجر می شود و این اجحاف به مصرف کنندگان است پس به درستی مذموم تلقی می شد ولی در اقتصاد سرمایه داری آزاد برعکس این نرخ بازده سرمایه و سود تولید است که نرخ بهره را در قیمت تمام شده به علاوه بازده سرمایه معین می سازد یعنی نرخ بهره به جای آن که دست در جیب مصرف کننده کند، سهمی از سود سرمایه گذار را دریافت می نماید
زیرا در اقتصاد سرمایه داری آزاد با سیطره اقتصاد بازار، قیمت کالا و خدمات ناشی از تعادل عرضه و تقاضا است. بنابراین قیمتها از سوی عرضه کنندگان تعیین نمی گردد تا بتوانند سود پول را در آن ملحوظ دارند بلکه برعکس عرضه و تقاضا مجموعاً قیمت را معلوم می ساد، چرا که بازار رقابتی اجازه اعمال قیمت های انحصاری و دلبخواهی را از اختیار تولید کنندگان خارج نموده است. بر این اساس بود که ضرورت ایجاد بازار پول و بانک و به ویژه تعیین نرخ بهره شرط تعادل اقتصادی به نظر می رسید و بانکداری در نظام سرمایه داری غرب رو به توسعه گذارد.
درک این موضوع کمک شایانی به حل مسئله رابطه نرخ بهره و تورم می نماید، چرا که در اقتصاد سرمایه داری آزاد اساساً سرمایه گذاری به قصد فروش محصول در بازار و تحصیل سود است، حال آنکه در اقتصاد ماقبل سرمایه داری اصولاً سرمایه گذاری به خاطر سطح نازل فناوری یا وجود نداشت و در صورت وجود بسیار ناچیز بود؛ لذا تولید به منظور تأمین نیازهای خانوار و مبادله محدود انجام می گرفت. بازارها عموماً محلی و مهمتر آنکه ناپیوسته بود و از شهری به شهر دیگر قیمت ها متفاوت بود.
در نتیجه فقط هنگامی که سرمایه گذاری با هدف بیشینه سازی ثروت مشروعیت یافت، نقش پول به عنوان یک کالای واقعی به دنبال وجاهت قانونی بهره پول موجب شد همان چیزی که در اقتصاد فئودالی مذموم بود در اقتصاد سرمایه داری آزاد مطلوب گردد. به همین سبب در اقتصاد سرمایه داری آزاد نرخ بهره را قیمت واگذاری فرصت تلقی می کنند، چرا که در اقتصاد ماقبل سرمایه داری فرصتی به عنوان سرمایه گذاری وجود نداشت که کسی پول خود را واگذار کند تا در قبال آن سهمی به عنوان بهره طلب نماید. لذا به حق در اقتصاد فئودالی گرفتن بهره برای وام قرضی سخت مورد نکوهش بود. کالون بنیانگذار مسیحیت جدید در آغاز پیدایش سرمایه داری آزاد با استناد به احکام انجیل می گفت: نفی دریافت بهره پول فقط در مورد وام به تهیدستان منظور مسیح(ع) است وگرنه دریافت بهره از غیرتهی دستان مجاز است.
مقامات بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اذعان می دارند در ۱۷۴ کشور جهان نرخ بهره بالاتر از نرخ تورم است، حال آن که تمام این تحلیل کم و بیش برای اقتصاد سرمایه داری آزاد که عوامل بخش خصوصی صحنه گردان اقتصاد هستند قابل اعتنا است
ولی در قرن بیستم کینزین ها رابطه نرخ بهره را به طور ضمنی از نرخ بازدهی سرمایه جدا کردند و نرخ بهره را محصول عرضه و تقاضای پول یعنی به عرضه پول از ناحیه بانک مرکزی و تقاضای پول که بستگی تام به رجحان نقدینگی داشت مربوط می دانستند، چرا که از نظر کینز نرخ بهره پاداش دریافتی است که از نقدینگی صرفنظر شود یعنی نرخ بهره قیمت انصراف از نقدینگی است.
در حقیقت از نگاه کینز انگیزه داد و ستد و انگیزه احتیاط و به ویژه انگیزه سفته بازی و سوداگری عامل مؤثر تعیین نرخ بهره تلقی می شود، لذا فقط در اقتصاد کلان بود که نرخ بهره با نرخ بازدهی سرمایه از طریق بازده پیش بینی شده سرمایه گذاری و در نتیجه سطح تقاضای سرمایه گذاری ارتباط پیدا می کرد، که علی الاصول تنظیم رابطه بین آنها در دستان پرقدرت بانک های مرکزی قرار می گرفت، لذا تدریجاً موضوع استقلال مطلق بازار پول از بازار سرمایه مطرح گردید تا آنجا که نرخ بهره می توانست به عنوان یک ابزار بالاتر از نرخ بازدهی سرمایه و بیش از نرخ قابل پیش بینی سود سرمایه گذاری خصوصی (در حال رکود) قرار گیرد.
در این صورت سرمایه گذاری تقلیل می یافت و آثار منفی خود را در اشتغال ناقص آشکار می نمود، از این لحظه پای اقتصاد دولتی کینزی به اقتصاد سرمایه داری آزاد کشیده شد و مداخله و تصدی گری اقتصادی دولت های غربی در رقابت با بخش خصوصی آغاز شد. لذا کینزین ها بانک های مرکزی را سلطان واقعی اقتصاد کشورهای سرمایه داری آزاد تلقی می کردند و به عنوان قوه چهارم در کنار سه قوه دیگر به آن اهمیت می دادند و قوه اقتصادیه را بی آنکه از آن نام ببرند به رسمیت می شناختند
ولی در نیمه دوم قرن بیستم با تقویت و گسترش بین المللی بازار سهام و تفکیک نسبی بازار پول از بازار سرمایه به ویژه در انگلستان و آمریکا و فرانسه و در نتیجه رابطه نرخ بهره و سود اوراق بهادار به عنوان دو کفه ترازو که اقتصاد سرمایه داری آزاد را به تعادل می رساند مورد توجه بیشتر کشورهای جهان قرار گرفت. در نهایت از یکسو نرخ بهره، سود اوراق سهام را تحت کنترل داشت و از طرف دیگر سود اوراق بهادار نرخ بهره را تحت الشعاع خود قرار می داد.
با وجود این در جهان معاصر در پی فروپاشی سوسیالیسم رفته رفته پدیده ای باز هم جدید به نام تجارت جهانی اوضاع و احوال کاملاً تازه ای به نظام سرمایه داری آزاد داده و می رود تا متغیرتر از بازرگانی خارجی بیش از نرخ بهره و سود اوراق بهادار و حتی تورم، بازده قابل پیش بینی سرمایه گذاری را معین سازد. اخیراً آلن گرسپن رئیس بانک مرکزی آمریکا در اظهارات خود راجع به اقتصاد جهانی هشدار می دهد که «اقتصاد جهانی سطح بی سابقه ای از مبادلات اقتصادی میان کشورها را موجب شده است به طوری که پیش بینی آینده کسری تجاری آمریکا امکان پذیر نیست زیرا پیشرفت های قابل توجه ظرف دهه گذشته در مقررات جهانی سازی، جوی در اقتصاد بین المللی ایجاد کرده که تفاوت زیادی با گذشته دارد.» در واقع اقتصاد جهان عصر تازه ای به نام تجارت را آغاز کرده که شاید بسیاری از متغیرهای گذشته اهمیت خود را از دست بدهند و تعدادی متغیرهای جدید وارد تئوریهای اقتصادی شوند.
اما در اقتصاد سرمایه داری دولتی عملکرد متغیرهای اقتصادی و مفهوم تحلیلی شاخص ها چیز دیگری است که مورد مطالعه ژرفایی با روش شناسی علم اقتصاد واقع نشده است؛ چرا که از نقطه نظر روش شناختی کسری بودجه پنهان (تا بیش از یکسان سازی نرخ ارز) و آشکار (در اثر بازی سیاسی با ابزارهای پولی نظیر نرخ بهره و نرخ ارز و همچنین افزایش فزاینده حجم نقدینگی که در اختیار بانک مرکزی دولتمدار است) همزاد طبیعی و اجتناب ناپذیر اقتصاد دولتی ایران می باشد.
کافی است فقط به بودجه های دولت ایران نگاهی بیاندازیم، آنگاه مشاهده خواهیم کرد که بودجه شرکت های دولتی در سال ۱۳۷۰ معادل ۱۰۳۹۳ میلیارد ریال بوده ولی پس از یکسان سازی نرخ ارز در سال ۱۳۸۱ رشد فزاینده بودجه ای شرکت های دولتی دامنگیر بودجه کل کشور شده است به طوری که در سال ۱۳۸۱ معادل ۳۹۱۱۸۷ میلیارد ریال و اکنون در بودجه پیشنهادی سال ۱۳۸۴ به سقف یک هزار میلیارد ریال یعنی به دو سوم کل بودجه کشور می رسد، حال آنکه رشد بودجه عمومی دولت از سال ۱۳۷۰ تا سال ۱۳۸۴ معادل ۵۰ برابر شده ولی رشد بودجه شرکت های دولتی از مرز ۱۰۰ برابر افزایش گذاشته است. آیا با این وجود در چارچوب سرمایه داری دولتی جز به روش دستوری می توان به افزایش سطح عمومی قیمت ها فرمان ایست داد.
در هر صورت در منطق ذاتی اقتصاد دولتی متغیری به عنوان قیمت های بازار آزاد وجود ندارد، چرا که در قیمت های بازار اگر طرف عرضه کل، عوامل بخش خصوصی باشند ضد عدالت تلقی می گردد و دقیقاً دولت به همین دلیل تأسیس شد تا مسئولیت عدالت توزیعی را به عهده داشته باشد، لذا هرگز نباید از خاطر برد که سرمایه داری در ایران اساساً برای توزیع عادلانه ثروت های ملی از قبیل نفت استقرار یافته و از پی آن هر نوع تولید ثروتی اگر دندان گیر بود دولتی تلقی گردیده که می بایست توزیع آن از طریق ساز و کار اداری عادلانه صورت پذیرد. در واقع دولت در پی تحقق عدالت توزیعی است حال آنکه سرمایه داری آزاد براساس عدالت تولیدی متولد شده است.
تلاشهایی که در بانکداری بدون ربا از سوی نظریه پردازانی نظیر میرآخور و چودهری و غیره به عمل آمده تا از طریق نظریه Q (کیو) توبین در اقتصادی که ابزار بدهی (نرخ بهره) وجود ندارد با محاسبه هزینه جایگزینی سرمایه به عنوان معیاری در مقابل نرخ بازدهی مورد انتظار سرمایه به کار بسته شود نتیجه همین نوع دریافت از نظام سرمایه داری است که عوامل کاهنده فشارهای تورمی را از طریق ابزارهای غیر اقتصادی میسر می بیند.
نرخ تورم در اقتصاد دولتی نماگر تمام واقعیت و لزوماً نشانگر نرخ بازده سرمایه نیست، از همین رو انگیزه های سرمایه گذاری از طریق متغیر نرخ بهره رسمی ظاهر نمی شود
اما از آنجا که تنفسگاه محدود بخش خصوصی در فضای حیاتی بی حد و حصر شرکت های دولتی در اقتصاد دولتی اصلاً به حساب نمی آید، طبیعی است که بخش دولتی بتواند از نرخ تورم اسمی به عنوان مبنای نرخ بهره قطعی جان سالم بدر برد و به کمک انباشت زیانها و یا استفاده از تبصره های بودجه ای و موقعیت انحصاری مشکلات خود را حل کند ولی بخش خصوصی واقعی که نه به چاه نفت متصل است و نه از قبل مالیات ها درآمدسازی می کند به ناچار باید واقعیت سطح عمومی قیمت ها یعنی نرخ تورم مؤثر را در واقعیت دگی اقتصادی شناسایی کند تا نرخ قابل پیش بینی سود سرمایه گذاری خود را با آن بسنجند،
به عبارت واضح تر هزینه تولید از یک سو و بازده از سوی دیگر در بخش واقعاً خصوصی از تورم مؤثر که برآیند عملکرد اقتصاد کلان در تجربه اقتصاد خرد است تأثیر می پذیرد. این که می گویند: تولیدکننده در ایران یا عاشق است و یا دیوانه مربوط به آن کسانی می باشد که یا از طریق منابع پولی بین الاشخاص (ربوی) که اصلاً اسم آن را بازار پول غیررسمی نمی توان گذاشت و یا از طریق تسهیلات بانکی سرمایه گذاری می کنند قابل اطلاق است که قطعاً از عقل معمول اقتصادی به دور است.
ولی کسانی که با سرمایه شخصی تولید می کنند چون معیار نرخ تورم مؤثر را مبنای آغاز بازدهی سرمایه می دانند نه عاشق هستند و نه دیوانه بلکه آن بخش از عوامل خصوصی به شمار می آیند که سخت به این آب و خاک چسبیده اند و مثل حاج امیرالضرب ها به رغم تنگناهایی که سرمایه داری دولتی بر سر راه انباشت سرمایه خصوصی فراهم ساخته به امید فردای بهتر تولید می کنند و باز هم تولید می کنند تا ثابت کنند هنوز اعتماد به نفس در این کشور نمرده است بلکه فقط در چنگال اقتصاد دولتی بسر می برد.
بنابراین بخش خصوصی کارآفرین وقتی مشاهده می کند بازده ده تا دوازده درصدی سالانه سرمایه برای او قابل پذیرش و هضم است به رغم نرخ بهره ۱۸ و ۲۲ درصدی در نظام بانکی که فقط به کار سراب سفته بازی و دلالی می آِید چشم می پوشد و به نرخ سود حاصل از سرمایه گذاری راضی و خشنود می گردد. چرا که بخش خصوصی کارآفرین شامل کسانی می شود که از دولت تاجرترند و اقتصاد را بهتر تشخیص می دهند تا چگونه تراز مالی خود را ببندند و سود مختصری نیز برداشت نمایند.
این ماجرا از آنجا قابل توجه است که بخش خصوصی واقعی در تجربه تجاری خود (آلفرد مارشال می گوید: اقتصاد عبارت است از مطالعه انسان در تجارت روزمره) دیده است که اگر قرار شود با تسهیلات بانکی فعالیت اقتصادی کند عملاً به مستخدم بانکها تبدیل خواهد شد. لذا طبیعی است که افراد محتاط و عاقبت اندیش (به قول آدام اسمیت) از این پولها و تسهیلات که با نرخ تورم اسمی در اقتصاد سرمایه داری دولتی محاسبه شده است استفاده نکنند بلکه میدان را خالی گذارد تا افراد ماجراجو یا فعالین نابغه از بانکها تسهیلات با نرخ بهره ۱۸ تا ۲۲ درصد در سال دریافت کنند، چرا که علی القاعده فعال اقتصادی باید در سال ۳۰ درصد کسب سود کند تا بتواند ۲۰ درصد آن را به بانک به عنوان بهره پول و هزینه های متفرقه پرداخت نماید تا خود قادر باشد ده درصد منفعت ناویژه به دست آورد.
البته این امر در واقعیت دگی اقتصادی تجاری و تولیدی و حتی خدماتی در ایران اصولاً غیرممکن است و بیشتر یک استثناء است تا یک قاعده، بنابر همین محاسبه است که وامهای بانکی یا فعالین واقعی بخش خصوصی را پشیمان می کند و عطای آن را به لقایش می بخشند و یا آن که در منجلاب بهره های مرکب و جریمه دیرکرد فرو می روند و با سرخوردگی کامل به گوشه ای پناه می برند.
حتی افزایش مطالبات مشکوک الوصول بانکهای دولتی ایران که معادل ۱۵۰۰۰ میلیارد ریال یعنی برابر کل سرمایه نظام بانکی را تشکیل می دهد از همین واقعیت سرچشمه گرفته است و جالب این که فی المثل بانکی که کمترین به اصطلاح مطالبات مشکوک الوصول را دارد و به عنوان بهترین بانک ایران از سوی نهادهای خارجی رتبه گذاری شده بالاترین تسهیلات خود را به دولت و شرکت های دولتی داده و در بخش خصوصی به آن شرکت هایی تسهیلات می دهد که طرف قرارداد آنها به شکلی باز، دولت باشد. به این می گویند مدیریت عالی انباشت سرمایه دولتی! آیا طبیعی نیست که این بانک سالانه ۹ درصد رشد سود بی دردسر داشته باشد و با سود ۲/۳۶ میلیارد در سال ،۱۳۷۶ سال مالی ۱۳۸۲ را با سود ۹/۸۱۹ میلیارد ریال به پایان برساند.
...
بیشتر
دیدگاه خود را ثبت کنید