فهرست مطالب
مقدمه
دونالد مایکنبام و پایه های نظری دیدگاه او
مراحل شیوه خود-آموزی
مرحله درک و فهم
مرحله اکتساب مهارت ها و تمرین
کاربرد و پیگیری مهارت های اکتساب شده
بخشی از متن
مقدمه
ریشه های رویکرد شناختی را باید در افکار فلاسفه ای چون اپیکتتوس٬ ویلیام شکسپیر و روانشناسانی چون آلفرد آدلر٬ هورنای٬ سالیوان٬ فرانکل جستجو کرد. اپیکتتوس می گوید: علت آشفتگی انسان ها حوادث و رویدادهای محیطی نمی باشد٬بلکه نوع تفکری است که آنها نسبت به حوادث دارند. یا شکسپیر می گوید: هیچ چیز خوب و بدی وجود ندارد٬ نوع تفکری که انسان ها اختیار میکنند٬خوب یا بد را می سازد. چنین اندیشه هایی در نوشته فلاسفه موجب گردید٬ بسیاری از روانشناسان اقدامات اولیه را جهت شکل گیری مدل شناختی بردارند (الیس٬دریدن،۱۹۸۷).
دونالد مایکنبام و پایه های نظری دیدگاه او
دونالد مایکنبام (۱۹۴۰) Donald Meichenbaum در نیورک سیتی به دنیا آمد، او در سیتی کالج نیورک تحصیل کرد و PHD خود را در روانشناسی بالینی از دانشگاه ایلی نویز دریافت نمود. او جایزه یک عمر پیشرفت را از بخش بالینی انجمن روانشناسی آمریکا برای تحقیق در مورد پیشگیری از خودکشی دریافت کرده است. در اواخر سالهای ۱۹۶۰ و اوایل سالهای ۱۹۷۰شاهد شروع نارضایتی های جدی از دیدگاه رفتارگرایی بودیم. یکی از کسانی که تصور می شود رفتارگرایی را مورد حمله قرار داد ریچارد لازاروس بوده است.
لازاروس معتقد بود٬ تبیین قسمت اعظم درمانهای رفتاری صرفاً بر حسب اصطلاح های نظریه یادگیری غیر ممکن است. او پیشنهاد کرد که باید رفتار درمانی را با طیف وسیع بپذیریم. یعنی رفتار درمانی که درآن، فنونی که کارآیی آنها از لحاظ تجربی به اثبات رسیده است،باید مورد استفاده قرار گیرد، صرف نظر از آن که اساس نظری آنها چه باشد. این نارضایتی از دیدگاه صرفاً رفتاری در عمل با سرعت فزاینده مورد پذیرش متخصصان بالینی قرار گرفت و دو نتیجه مهم در بر داشت: ۱- کوشش هایی در جهت افزودن عناصر شناختی به فنون موجود، ۲-گشودن راهی برای ارائه و کاربرد منظم رویکردهای شناختی (هاوتون وهمکاران، ۱۹۸۹به نقل از قاسم زاده، ۱۳۸۵).
و ...
دیدگاه خود را ثبت کنید