به نام خدایی که همیشه هست
حرفی نداشتم
میان مرگی که به طول انجامید
دردی که ریشه دواند
فریادی که در بطن حنجره ام خفه شد و سکوتی که پیله ی تنهایی ام شد.
حرفی نداشتم. من حق حرف زدن نداشتم حالا اما ورق برگشته است
آمده ام که زنده شوم. که درمان شوم.
که فریاد زنم که پیله بگشایم.
دیدگاه خود را ثبت کنید