رهام در نوجونی با دختر خدمتکار خونه اشون که عاشق و شیدای هم بودن درگیر یه عشق ممنوعه میشن و خانواده اش مخالف ازدواج اون با دختر خدمتکار بودن از خونه فرار میکنن
بعد از اتفاق وحشتناکی که بینشون می افته و منجر به جداییشون میشه
چندین سال بعد رهام که حالا یه سوپر استار شده عشق سابقش به عنوان خدمتکار خونه اش پا در خونه اش گذاشته در حالی که رهام خبر نداره که این خدمتکار همون عشق گذشته ی خودشه…
هرگونه استفاده از جلد و متن کتاب به صورت زیراکس، بازنویسی، ضبط کامپیوتری، تهیه CD، نمایشنامه، فیلم¬نامه و استفاده
در سایت¬های مختلف بدون اجازه کتبی ناشر و مؤلف ممنوع است و در صورت مشاهده از متخلفان به
موجب بند۵ از ماده ۲ قانون حمایت از مؤلفان، مصنفان و هنرمندان تحت پیگرد قانونی قرار می¬گیرند.
_آقای بازیگر به اصطلاح مؤدب اهل هیچی! الان رفتی خودتو قایم کردی که کسی نفهمه سیگار میکشی؟
رهام سريع سیگار را زیر پایش له کرد و هيس هیس کرد.
-ای لال از دنیا بری که آبرو نمیذاری برام!
حالا که حنا نیست این گردن کلفت نق نق میکنه! تو خیر سرت مدیر برنامه ای یا ملک عذاب من؟
جعفری با آن شکم برآمده اش غش غش میخندید و همزمان آن تپه ی مبارک با هر خنده اش بالا و پایین میپرید.
-به جای هرهر کردن باید بپایی کسی نیاد سر وقتم نه اینکه هوار کنی آی فلانی گوه خوری نکن!
مسعود جعفری کله ی مبارک را خاراند و سرش را تکان داد.
-بیا بریم خونه… فیلم برداری تموم شد… یعنی یکی از بازیگرا نیومد افتاد فردا!
رهام کلافه پوفی کرد و با گفتن ای بابایی از اتاق خارج شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید