نسخه کامل
💜رمان : پادشاه خون
💜نویسنده : لیانا دیاکو
💜ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
خلاصه:
به مچ های سیاه و کبودم نگاه میکنم و باز هم سعی میکنم که بغضم رو عقب بزنم و روی کارم تمرکز کنم. لباس هام رو درست میکنم و میخوام تبلت ثبت سفارش رو بردارم که فرشته وارد کانتر میشه و با لبخندی گرم میاد جلو و بغلم میکنه،
"تولدت مبارک غزل خوشگلم."
ازم فاصله میگیره و با یک نگاه به صورتم میفهمه که چه خبره. صورت گرد و بامزه اش میره تو هم و میاد جلو،
"نگو که دوباره با اون عوضی دعوا کردی."
دیدگاه خود را ثبت کنید