اثر هاله نژاد صاحبی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
روایتی از اشتباه غیر قابل جبران زندگی، یلدا رضوان، دختر کربلایی قاسم، معروفترین و باایمان ترین مداح شهر، نامزد پسرعمویش یحیی است که شب نامزدی دختر دخترعمویش به دلیل مزه کردن تجربه های جدید زندگی و آینده خود و کیمیا را دگرگون میکند …
سیگارش را لب پنجره خاموش کرد و به صفحه تماس هایش خیره شد. طی این دو روز کیمیا نه پیامک هایش را پاسخ داده بود و نه تماس هایش را… هر روز کارش شده بود رفتن به آن محله لعنتی هر روز به امید دیدن کیمیا میرفت و هر بار با بعد از جنگ و دعوا با خانواده اش، دست از پا دراز تر برمیگشت. کیمیا حاضر نبود ببیندش… و او برای اولین بار بعد از فوت مادرش، حال مرگ داشت. -امیر کیا… با شنیدن صدای امیر کری، به عقب چرخید. برادرش در حالی که ظرف میوهای دستش بود به سمتش آمد و کنارش ایستاد. نگاهش
را از پنجره به حیاط بزرگشان دوخت و کوتاه گفت: جوابمو نمیده. ظرف میوه را روی میز کنار پنجره گذاشت و در جوابش گفت: باید باهاش کنار بیای. به سمتش چرخید. -به حرف راحته… جدی نگاهش کرد و در جوابش گفت: نه اتفاقا حتی حرفشم راحت نیست اما مجبوری به تحمل این سختی خیانت کردی امیر کیا براش تبصره نچین خیانت خياته تو دیگه نه میتونی دل کیمیا رو به دست بیاری، نه اعتماد از دست رفته شو… پوزخندی زد و از پنجره فاصله گرفت. مستأصل میان اتاق ایستادو به سمت برادرش چرخید. -چقدر
راحت کنار اومدین همتون! او هم به سمتش چرخید. دست هایش را داخل جیب شلوارش فرو برد و جواب داد: از واقعیت نمیشه فرار کرد امیر کیا حتی اگه کنار اومدن باهاش سخت باشه. سپس قدمی جلوتر آمد و جدی تر از قبل ادامه داد: چهار روز دیگه عروسیته، عروسی که فارغ از اقوام همه بزرگ های کشور دعوتن همه کسایی که منتظر یه گاف از جانب مان امیر کیا تا جوری زمینمون بزن که هفت نسلمون نتونن پاشن. روی تخت نشست و سرش را بین دست هایش گرفت. خودش به درک یک پزشک معمولی بیش نبود. جایگاه …
دیدگاه خود را ثبت کنید