از کنار یه هیولا به نزدیک یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی آلوده به دست های یه قاتل بشی، فقط بخوای تو دستای اون و توسط اون دیده بشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به…
اشکام بیشتر شد و بابا سعی می کرد من رو پس بزنه وقتی صدای در بهار خواب رو شنیدم بابا به التماس افتاد. و اشک چشماش فراگیر شد بابا با دستاش پسم میزد ترس و التماس توی چشمای بابا باعث شد پیشونی بابا رو محکم ببوسم و با بدبختی از اتاق بیرون برم چشمم به جسم خونین مادرم که افتاد، قلبم درد شدیدی گرفت اما وقتی سایه ای از کنار پرده عبور کرد، و صدای خش خش شنیدم ، التماس بابا یادم افتاد
دیدگاه خود را ثبت کنید