من برای تولد ۲۴ سالگیم کلی برنامه ریزی داشتم تا شبش یه شکار عالی تو یک جای خفن داشته باشم اما یه قاتل با اسلحه توی دستش توی پارکینگ خونم بود اولش فکر کردم که اون یه دزده ولی اون قاتل بود امده بود تا جونمو بگیره برای چی …رازی که سالها پنهانش کردم ولی…
اسکای ؛ یه روز خوب برای مردن … اصلا برنامه ای برای فرار از مرگ اونم با این کفش پاشنهبلند نداشتم. اما اتفاقیه که افتاده چون اصلا دوست ندارم به دست این دیوونه تشنه به خون کشته بشم. چطوره قبل مرگم یه تف بهت هم به قاتل بگم؟ تف بهت بیشعور … چون منو طعمه ی جنایت بی احساست کردی. تف بهت بخاطر کتک زدنم، چون قبل از اینکه بزنی مغزم رو بترکونی نزاشتی چهره ات رو ببینم.
دیدگاه خود را ثبت کنید