۶۳۴۳ صفحه
داستان ما شخصیت دختری فقیر و شخصیت پسر غنی دارد. جانان، دختری فقیر خانواده خود را بشدت نیازمند به پول میبیند؛ خواهری که جهیزیه می خواهد، پدری که برای داشتن درامد و کاری ماشینی لازم دارد… جانان چه تصمیمی میگیرد… هنگامی که نیما پسری پولدار و صاحب هتل هایی که برایش ارث رسیده، که از کودکی یاد گرفته همه مشکلات با پول حل می شود؛ از ترک شدن توسط نامزدش در نزدیکی عروسی خشمگین است و دنبال دختری جاگزین است ، با درخواست وام از جانب جانان روبرو می شود ….
به خودم که اومدم رو به رو ی دفتر رئیس بودم. با پشت انگشت چند ضربه به در زدم و منتظر موندم تا اذن ورود بده…. چند لحظه ی بعد صدای بم و مغرورش از داخل به گوشم رسید: “بیا داخل…” آب دهنم رو با ترس قورت دادم و درو باز کردم و رفتم داخل. با اون هیبت کمرش رو تکیه داده بود به جلوی میزش و درحالی که مچ پای راستش رو ی مچ پای چپش بود و در ارامش سیگار دود می کرد، با صدایی که حس می کردم بخاطر کشیدن سیگار زیاد یکم خش دار شده بود گفت: _بیا جلو.
دیدگاه خود را ثبت کنید