ژانر رمان: عاشقانه
خلاصه رمان سورئالیسم
در مختصاتی از مشرق، زنی با ظاهری از جنسِ غرور، بعد از مرگ همسرش از خانوادهی پدری طرد میشود و تنها و مستقل
با دخترش زندگی میکند.
قصه در مغرب اما راجعبه هنرمندیست از قماشِ احساس و ردهی مردانگی! که اسم و راهِ پدر را درک کرده، اما چون نمیخواهد.
حقالناسی به گردن داشته باشد، از سهمیهی او استفاده نکرده و خود را از تحصیل منع کرده است.
خاطرهای از کودکی، احساسی با قدمت یک رویا در قلب مهدیار به جا گذاشته و او را وادار کرده با ازدواج و روابط عاطفی بیگانه باشد. پسر جوان روزگار زیادی با نقاشی از چشمهای یک زنِ مرموز و ناشناخته زندگی میکند، تا اینکه درنهایت سرنوشت میچرخد و کودتایی پُر سروصدا آغاز میشود…
عشقی ممنوع! از جنسِ رسوایی! زندگیِ مهدیار را دستخوش تغییر قرار میدهد… و بعد از سالها، گمشدهی کودکیاش را در آغوشِ جوانی لمس میکند. گمشدهای که با وجود اختلاف سن و ظاهر و تفکر و باورهایش با مهدیار، مکملِ تنهاییهای او و پروازِ بالهای زخمیاش است…
دیدگاه خود را ثبت کنید