عنوان کتاب: در بند اعدام (خورشید حتما می تابد)
نامزد بهترین خودزندگی نامه گودریدز سال 2018
نویسندگان: آنتونی ری هینتون و لارا لاو هاردین
مترجم: مریم رئیسی
تعداد صفحات کتاب: 577 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 25 مگابایت
نوع فایل: PDF (RAR)
کتاب در بند اعدام با پیشگفتاری از استیونسون ، شاهدی خارق العاده از قدرت امید پایدار در تاریک ترین دوران است. خاطرات هینتون که قرار بود یک خاطره کلاسیک از به اشتباه در زندان بودن و به دست آوردن آزادی باشد ، سفر سی ساله چشمگیر او را نشان می دهد و اشاره می کند که چگونه می توانید آزادی یک مرد را از او بگیرید ، اما نمی توانید تخیل ، شوخ طبعی یا لذت او را از بین ببرید. . این کتاب را به تمام علاقهمندان به خواندن زندگینامه پیشنهاد میکنیم
کتاب در بند اعدام داستان زندگی آنتونی ری هینتون را روایت میکند. سیاهپوست فقیری که در سال ۱۹۸۶ به جرم دزدی و اقدام به قتل سه مدیر رستوران دستگیر شد. او سه دهه از زندگیاش را در دام سلول انفرادی بند اعدام زندان آلاباما افتاد. سرانجام وکیل موفقی به نام برایان استیونسون وکالت او را پذیرفت و پس از ۱۵ سال تلاش، موفق شد او را تبرئه کند. چگونه هینتون توانست اینچنین سرشار از شفقت و بخشش، با شکنجه روحی و روانی وضعیت خود مقابله کند؟
در بند اعدام ، داستانی واقعیست از امید و انعطافپذیری روح انسان. داستان زندگی آنتونی ری هینتون یک داستان الهامبخش و تکاندهنده است که مشکلات دستگاه قضایی آمریکا و رنجها و امیدهای زندانیهای محکوم به اعدام را بیان میکند. او با توصیف اتفاقاتی که در زندان تجربه کرده است به مخاطب خود نشان میدهد که اعدام، خود نوعی قتل محسوب میشود و هیچ انسانی نباید این توانایی را داشته باشد که دیگری را به مرگ محکوم کند. این کتاب برندهی دو جایزهی معتبر و نامزد دو جایزهی دیگر شده است.
حتی با وجود شواهد موجود، من هرگز در هیچ پروندهای حسی قویتر از چیزی که در دادگاه هینتون تجربه کردم نداشتم. دادگاهی که از متهمش گناهکاری و شر مطلق میبارید. دادستان، باب مکگریگور آدم هرگز نمیداند دقیقاً در کدام لحظه از زندگیاش همهچیز برای همیشه عوض میشود. فقط زمانی میتواند آن لحظه را تشخیص دهد که توی آینهعقب زندگیاش نگاه کند، و اگر از من میشنوید، باید بگویم که آدم اصلاً و ابداً انتظارش را هم ندارد. آیا زندگی من در روزی که دستگیر شدم برای همیشه تغییر کرد، یا آن لحظهای که زندگیام را عوض کرد، حتی قبلتر اتفاق افتاده بود؟
آیا آن روز نقطهٔ اوج مجموعهای از لحظات سرنوشتساز، تصمیمگیریهای اشتباه و بدشانسی بود یا جریان زندگیام را فقر، رنگ پوست و زندگی در مناطق جنوبی رقم زده بود؟ جنوب، جایی بود که حتی در عصر حقوق مدنی هم به مدنیت بها نمیدادند. سخت میتوان به این سؤالها پاسخ داد. وقتی مجبور باشید زندگیتان را در اتاقی بهاندازهٔ یک توالت بگذرانید (یعنی فضایی یکونیم در دو متر)، کلی وقت دارید که تکتک لحظات زندگیتان را دوباره و دوباره مرور کنید.
با خودتان تصور میکنید اگر وقتیکه آمدند سراغتان فرار کرده بودید چه میشد؛ یا واقعاً چه میشد اگر آن بورسیهٔ بیسبال را قبول کرده بودید؛ یا وقتی امکانش را داشتید، با فلان دختر ازدواج کرده بودید. همهمان این کار را میکنیم. لحظات وحشتناک زندگیمان را مرور میکنیم و بعد فکر میکنیم چه میشد اگر بهجای راست، به چپ رفته بودیم؛ یا بهجای اینکه اینطور رفتار کنیم، آنطور رفتار کرده بودیم؛ یا اگر جور دیگری تصمیم گرفته بودیم.
در سال 1985 ، آنتونی ری هینتون دستگیر و به اتهام دو فقره قتل عام در آلاباما متهم شد. حینتون ، مبهوت ، گیج که تنها بیست و نه سال داشت ، می دانست که این یک مورد اشتباه در تشخیص هویت مجرم است و معتقد بود که حقیقت روزی بی گناهی او را ثابت می کند و در نهایت او آزاد خواهد شد. اما بدون پول و عدم وجود سیستم عدالت محور برای یک سیاه پوست فقیر در جنوب ، هینتون به اعدام با شوک برقی محکوم شد.
آنتونی ری هینتون سه سال اول حبس خود را در ردیف مرگ در زندان ایالتی هولمن گذراند و در سکوت عذاب آور ،پر از ناامیدی و عصبانیت نسبت به همه کسانی که یک انسان بی گناه را به مرگ فرستاده بودند گذراند. اما وقتی هینتون به سرنوشت خود پی برد و آن را پذیرفت ، نه تنها برای زنده ماندن عزم خود را جزم کرد ، بلکه راهی برای زندگی دربند مرگ پیدا کرد. برای 27 سال آینده او نور امیدی بود و نه تنها روح خود ، بلکه زندانیان هم بند خود را تغییر داد ، که 54 نفر آنها فقط با فاصله اندک از سلول او اعدام شدند.
دیدگاه خود را ثبت کنید