دانلود کتاب خورشید نیمه شب - یو نسبو pdf
عنوان کتاب: خورشید نیمه شب
نویسنده: یو نسبو
مترجم: نیما م اشرفی
تعداد صفحات کتاب: 147 صفحه
زبان کتاب: فارسی
نوع فایل: PDF (ZIP)
داستانی پر از درگیری های ذهنی – فلسفی ست. در رمان خورشید نیمه شب، مزدوری آدمکش برای فرار از دست آدمکشهای دیگر به سرزمینی دوردست پناه می آورد…
فرار و فرار و فرار؛ این است تنها راه نجات یون از دست فیشرمن خبیث. اما مگر آدمی تا کی میتواند به فرار ادامه دهد؟… کتاب حاضر تریلری تحسین شده از یو نسبو، نویسندهی مطرح و پرفروش اهل نروژ است. این اثر جذاب از جهاتی ادامهی رمان خون بر برف به شمار میرود؛ اگرچه نهایتاً باید آن را داستانی مستقل محسوب نمود.
یون، قهرمان رمان خورشید نیمه شب، در حال فرار است. او به فیشرمن، بزرگترین جنایتکار اسلو، خیانت کرده است. در مسیر فرار، گذارش به شهری کوهستانی در گوشهی دورافتادهای از نروژ میافتد؛ شهری که آنقدر به قطب نزدیک است که خورشید هیچگاه در آن غروب نمیکند. یون که امیدوار است بتواند در این شهر پنهان شود، به خانهی لیا و پسرش کنوت پناه میبرد. لیا اسلحهای برایش دست و پا میکند. اما خورشید نیمهشب کمکم دارد یون را به مرز جنون میکشاند. در این حین دار و دستهی فیشرمن هم نزدیک و نزدیکتر میشوند…
کتاب خورشید نیمه شب، نخستین بار در سال 1998 منتشر شد. وقتی جسد سفیر نروژ در تایلند، در یکی از فاحشه خانه های بانکوک پیدا می شود، بازرس هری مول از اسلو مأموریت می یابد تا در سکوت خبری، این پرونده را پیگیری کند. اما هری به محض رسیدن، درمی یابد که این پرونده، چیزی بسیار بیشتر از فقط یک قتل تصادفی است. چیز دیگری در پشت پرده در کار است؛ یا به عبارت دیگر، هر سوسکی که در اتاقتان می بینید، نشان دهنده ی وجود صدها سوسک دیگر در پشت دیوارهاست. هری به دنبال کشف حقیقت، خیابان های بانکوک را زیر پا می گذارد و تلاش می کند قطعه های پراکنده ی داستان مرگ سفیر را در کنار هم جای دهد.
به سمت کلیسای جامع می رفتم. دفعه بعد که به بیمارستان رفتم، از من پرسیدند چرا سه روز است هیچ کس کنارش نبوده. «مگه بابی اینجا نبود؟» پرستار و دکتر سرشان را تکان دادند و گفتند سعی کردند چند بار با او تماس بگیرند اما گویا تلفنش را کشیده است. وقتی به خانه بابی رفتم، در تخت دراز کشیده بود و گفت مریض است و تقصیر من است که نتوانسته قبض تلفن را بپردازد. به توالت رفتم و داشتم ته سیگارم را در سطل می انداختم که پنبه خونی در آن دیدم. انتهای سطل یک سرنگ پیدا کردم.
شاید انتظارش را داشتم؛ افراد ضعیف تر از بابی را دیده بودم که کارشان به اینجا کشیده شده باشد. چه کار کردم؟ هیچ کاری نکردم. بابی را همان جا به حال خودش رها کردم و سعی کردم به خودم بقبولانم که بهتر است آنا در کنار پرستارانش باشد تا پدر یا مادرش. به حشیش فروشی ادامه دادم و برای آن معجزه درمان لعنتی پول جمع کردم، معجزه ای که خودم را مجاب کردم باورش کنم چون راهی جز این تحمل ناپذیر بود، چون ترسم از اینکه این دخترک چشم آبی بمیرد بیشتر از ترس خودم از مرگ بود. چون ما به هر چیزی که در آن آرامش بیابیم چنگ می زنیم:
مجله پزشکی آلمانی، سرنگی پر از هروئین یا کتاب پرزرق و برق جدیدی که به شرط تسلیم خود به ناجی جدیدی که تازه قد علم کرده، وعدۂ زندگی ابدی می دهد. درنتیجه من حشیش می فروختم و کرون ها را می شمردم و روزها را. در این موقعیت بود که فیشرمن به من پیشنهاد کار داد. دو روز. ابرها پایین آمده بودند، اما قطرهای باران پس نمی دادند. زمین می چرخید، اما خورشید را نمی دیدم. ساعتها، حتی بیشتر از همیشه، یکنواخت می گذشتند. سعی کردم بخوابم، اما متوجه شدم بدون واليوم امکان ناپذیر است. داشتم دیوانه می شدم. دیوانه تر.
کنوت راست میگفت. هیچی بدتر از این نیست که ندونی کی گلوله میاد سراغت. شب دوم طاقتم طاق شد. ماتیس گفته بود عروسی سه روز طول می کشد. خودم را در نهر شستم. دیگر به پشه ها توجه نداشتم، دیگر فقط وقتی اذیت می شدم که روی چشم هایم، در دهانم یا روی نان فرود می آمدند. شانه ام هم دیگر درد نمی کرد. خنده دار بود، اما روز بعد از مراسم کفن ودفن که از خواب بیدار شدم، دیگر خبری از درد نبود. به گذشته فکر کردم. سعی کردم به خاطر بیاورم کار خاصی برای تسکین درد شانه ام انجام داده ام یا نه، اما چیزی به ذهنم نمی رسید.
رمان خورشید نیمه شب خیلی زود مورد اقبال جناییخوانان در سراسر دنیا قرار گرفت. از جمله مهمترین دلایل محبوبیت کتاب حاضر، سوای مهارت نویسنده در ساخت اتمسفرِ سرد و تاریکِ خاص آثار جنایی، پیچشهای داستانی شگفتانگیز در پیرنگ کار است؛ پیچشهایی که مواجهه با آن تیزهوشترین مخاطبین را نیز به شگفتی و تحسین وا میدارد.
یون، شخصیت اصلی داستان، طی حوادثی ناگوار با فیشرمن، بزرگترین جنایتکار شهر اسلو، درگیر میشود. این واقعه یون را ناچار به متواری شدن میکند. اما مگر میتوان از دست فیشرمن گریخت؟ او و دار و دستهی رذلش رد سوزن را در انبار کاه پیدا میکنند، یون که جای خود! اما چه اهمیتی دارد؟ یون باور دارد که آدم باید تا آنجا که میتواند در حفظ زندگی خود بکوشد؛ حتی اگر شانس اندکی برای موفقیت داشته باشد. به همین خاطر به فرار ادامه میدهد…
اگر از طرفداران قلم یو نسبو هستید و یا از خواندن کتاب های جنایی لذت می برید، رمان خورشید نیمه شب را توصیه می کنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید