در طول تاریخ افراد زیادی بودهاند که نامشان بعد از سالیان سال به نیکی و یا بدی یاد میشود. افرادی که تاریخ و دستآوردهای یک ملت، نتیجهی تفکر و تصمیمگیریهای آنهاست. ایران پیشینه و افتخار دوهزار و پانصد سالهی خود را مدیون چهرهای ماندگار به نام کورش است، پادشاه هخامنشی که با نامهای کورش کبیر، کورش بزرگ و ذوالقرنین شناخته میشود.
کتاب کورش بزرگ؛ هنر رهبری و جنگ، از زبان کورش بزرگ «ذوالقرنین»، پادشاه بزرگ ایرانیان روایت میشود. کورش دوهزار و پانصد سال پیش با قدرت و درایتی تکرارنشدنی سرزمینهای زیادی را فتح کرد و نام خود را به عنوان رهبری باهوش و باکفایت در تاریخ ثبت کرد. در این کتاب با زبانی ساده به استراتژیهایی که کورش بزرگ هنگام جنگ بهکار گرفت و فتوحاتی که انجام داده بود، پرداخته شده است.
کورش بزرگ بنیانگذار امپراتوری هخامنشیان بود و به مدت سی سال بر قلمرو گستردهی خود در آسیا حکومت کرد. دربارهی شخصیت کورش نظرات متفاوتی ثبت شده است اما یکی از مهمترین آنها از زبان «هرودوت» بیان شده است. «هرودوت» مینویسد پارسیان او را همانند پدری مهربان و دلسوز میدانستند که در هیچکار نیکی کوتاهی نمیکرد ولی بااینحال زودخشم بود. کورش کبیر با تفکر و تدبیر بسیار قلمروی عظیمی برای خود تشکیل داد که با فتح «هگمتانه» پایتخت مادها آغاز شد و پس از آن با شکست دادن شاه «لیدیه» به «سارد» لشگرکشی کرد و آنجا را هم به فتوحات ایران اضافه کرد. بعد از فتح این دو مرکز حکومتی مهم، فتح شهرهای آسیای صغیر را به سربازانش سپرد و خود به «اکباتان» بازگشت تا به سمت «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم» و چند مرکز حکومتی دیگر لشگرکشی کند. چندین سال بعد کورش برای فتح «بابل» وارد جنگ شد، البته پژوهشهایی انجام شده است که نشان میدهند بابل بدون جنگ و خونریزی و توسط یکی از فرماندهان کورش فتح شده است. هفده روز بعد از این جنگ، شاه ایران به پایتخت آمد؛ چرا که فتح بابل اتفاق بزرگی بود و باعث شد امپراطوری عظیمی در آسیای مرکزی و غربی تشکیل شود. حکومتی که یکی از نکات قوت آن، بازگشت یهودیان تبعیدی به وطنشان بود.
یکی از اسناد مهم و تاریخی که از کورش بهجا مانده است منشور کورش است که امروزه در موزهی بریتانیا نگهداری میشود. کورش در این منشور ابتدا خود و خاندانش را معرفی میکند و سپس به شرح مختصری از فتح بابل میپردازد. او نوشته است که چگونه صلح و آرامش را میان مردمان کشورهایی که فتح کرد، ایجاد کرده است. همچنین بیان میکند چگونه پیکر خدایانی که از شهرهای مختلف به قلمروی او آمده بودند، به محلهای اصلی خودشان بازگرداند و مردمانی که توسط شاه بابل به اسارت گرفته شده بودند را به سرزمینشان فرستاد. این استوانه پس از فتح بابل نوشته شده است که بسیار مفصل، کامل و با ارزش است و سازمان ملل متحد آنرا به تمام زبانهای رسمی ترجمه کرده است. در این نوشتهها بیشتر نحوهی برنامههای ساختمانی بابل که توسط کورش ایدهپردازی و اجرا میشد، نوشته شده است.
«کسینوفون» یا همان «گزنفون»، نویسندهی کتاب کورش بزرگ (هنر رهبری و جنگ)، فیلسوف و مورخ یونانی است. او 430 سال پیش از میلاد مسیح در آتن متولد شد و در خانوادهای متعصب و ثروتمند رشد کرد. او با وجود شهرت بسیاری که دارد، نویسندهای طراز اول محسوب نمیشود و بیشتر، تاریخنگار و فیلسوفی خودساخته است. در بیشتر نوشتههای «کسینوفون» تمایل او به مسائل اخلاقی و تربیتی بهچشم میخورد. در برخی از آثارش با تعصب از اسپارتیان طرفداری کرده است؛ به خصوص از بیوگرافی سلطنتی و قانون اساسی آنها. دلیل این تعصب مراودهی نزدیک او با اسپارتیان بهخصوص شاه آنجا «اگسیلائوس دوم» بود. بسیاری معتقدند «گزنفون» به دلیل دوستی با اسپارتها از آتن تبعید شده است. او شاگرد سقراط بود و بعدها به اصرار دوست خود در سپاه لشکرکشی کورش کوچک بر علیه برادرش اردشیردوم حاضر شد. بعد از مرگ کورشکوچک، یونانیان «گزنفون» را برای رهبری انتخاب کردند، او توانست بازماندهی سپاه یونان را بازگرداند. او از نگاه مردم فردی بااخلاق و وفادار بود، اطرافیانش را به درستی و عدالت و تحصیل تشویق میکرد، در شناخت انسانها مهارت داشت و عیبهایشان را به آنها گوشزد میکرد.
آثار گزنفون در سبکهای متفاوتی نوشته شدهاند. اما زبان همهی آنها، زبان سادهی یونانی است که در دورهی معاصر بهعنوان تمرینهای ترجمه برای دانشآموزان یونان از آن استفاده میشود. مشهورترین نوشتهی «گزنفون»، کتاب «آناباسیس» است. این اثر دربارهی لشکرکشی کورشکوچک و بازگشت دههزار سرباز یونانی است که با کمک گزنفون موفق شدند به میهنشان برگردند. کتاب بعدی او که اثری مهم شناخته میشود، «کورشنامه» نام دارد و در هشت کتاب جمعآوری شده است. او در این نوشته، نظرات و دیدگاه خود برای تربیت کودکان را با استفاده از داستانهای تاریخی بیان کرده است. از آثار مهم دیگری که توسط گزنفون نوشته شدهاند، میتوان به «ضیافت»، «خاطرات سقراطی» و «آپولوژی» اشاره کرد.
«موسی نثری همدانی»، کتاب «عشق و سلطنت یا فتوحات کورش» را در سال 1337 نوشته است که یک رمان تاریخی و عاشقانه به شمار میرود و در آن سرگذشت شاهزاده خانم بابلی و سلطنت کورش را به نگارش درآورده است.
«ابوالکامل آزاد» یکی دیگر از کسانی است که کتابی با نام «کورش کبیر: ذوالقرنین» نوشته است و در آن شخصیت حقیقی «ذوالقرنین» که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان آمدهاند را مورد بررسی قرار داده است.
«عباس خليلي» پدر «سیمین بهبهانی»، شاعر و نویسنده است. او دیپلمات، شاعر، نویسنده و مدیرمسئول روزنامهی اقدام بود. نوشتههای او رویکردی انتقادی به حکومتهای دورههای مختلف دارد. او در کتاب «کوروش بزرگ» با همین نگاه پرسشگر و انتقادی، دوران حکومت کوروش را تحلیل میکند. کتاب الکترونیکی (pdf) این کتاب روی سایت فیدیبو قابل دانلود و خرید است.
«هارولد لمب» تاریخدان، داستاننویس و فیلمنامهنویس آمریکایی، کتاب «کورش بزرگ» را روانهی بازار کرد. او در کتاب خود وقایع تاریخی آن دوران را به شکل داستان روایت کرده است.
«فاروق صفی» کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه حضرت ذوالقرنین» و «کورش کبیر در آیینهی ادیان و مذاهب» را نوشته است.
«شاهرخ رزمجو» از جمله افرادی است که «منشور کورش» را به فارسی برگرداند. اما بسیاری از ترجمههایی که از منشور وجود دارد ارتباطی با متن آن ندارد و حاصل تخیل برخی از نویسندگان است.
«علی شیعهعلی» کتاب کورش بزرگ را با نثری روان ترجمه کرده است. او نویسندهی مقالاتی از جمله «جایگاه سیاست جنایی مشارکتی واکنشی در محله تعقیب کیفری در حقوق ایران»، «مهر عندالاستطاعه در فقه مذاهب اسلامی» و «حقوق ایران، اخلاق محیط زیست با نگاهی به روایت فریقین» و چندین اثر دیگر است.
«عبدالمجید روحنیا» یکی دیگر از کسانی است که کتاب کورش بزرگ؛ هنر رهبری و جنگ را ترجمه کرده است.
علاقهمندان به تاریخ ایران و اثر کوروش بزرگ؛ هنر رهبری و جنگ ميتوانند برای دانلود کتاب الكترونيك (پی دی اف) این اثر با ترجمهی «علی شیعهعلی» به سايت فيديبو مراجعه كنند.
در ماد داییام؛ کیاکسار کاملا از توطئهها و آمادهسازیهای آشوریان اطلاع داشت. پیامی به شورای عالی پارس و پدرم – کمبوجیه، پادشاه – فرستاده. کیاکسار مستقیما از من درخواست کرده بود. او درخواست کرد که با سرعت هرچه تمامتر در صدر نیرویی در حد امکان فراوان نزد او بروم. از آنجا که بخت و اقبال همیشه چنین موقعیتی را دز اختیارم قرار نمیداد، از جای پریدم و این فرصت را چنگ زدم تا به یاری داییام کیاکسار که به خوبی از دوران کودکی در ماد به یادش داشتم هرچند نه با مهربانی فراوان، بشتابم.
به توجه به علاقهی شدید پدرم، شورای عالی مرا بهعنوان فرماندهی نیروی اعزامی به ماد منصوب کرد. شورا به من توصیه کرد که دویست مرد از میان نجیبزادگان – که هریک خود چهار نجیبزادهی دیگر معرفی مینمودند – را انتخاب کنم.
بنابراین مجموعهای از یکهزار نجیبزاده سازماندهی شد و هرکدام از این هزار تن دستور گرفتند که سی فرد عامی – ده نیزهانداز، ده قلابانداز و ده کمانگیر – را تحت فرمان خود قرار دهند. سه هنگ از عوام تشکیل شد – دههزار کمانگیر، دههزار قلابانداز و دههزار نیزهانداز، علاوه بر هزار افسر. شاید بگویید تعداد زیادی است. البته در شرایطی متفاوت از آنچه بود، شاید زیاد باشد اما با در نظر گرفتن کار بزرگی که در ذهن داشتم، به نظر تنها یک مشت نیروی ساده برای شروع کارم آمدند. به محض اینکه انتصابم رسمی شد، چندین و چند قربانی به محضر خداوند تقدیم کردم. وقتی تمام نشانهها و بروج آسمانی در وضعیتی مناسب قرار گرفتند، تمام افسرانم را دورهم جمع کردم و برای اولین بار آنها را تحت عنوان فرمانده مورد خطاب قرار دادم.
اینطور شروع کردم: «دوستان من! مایلم به صراحت علت پذیرش این ماموریت و اینکه چرا به کمک شما نیاز دارم را بگویم. همینطور میخواهم در مورد جایگاهمان در تاریخ این کشور با شما سخن بگویم»
اعتماد بهنفسم بینهایت بود و به خوبی میدانستم که اکثر جنگجویان پارس تکتک کلماتم را با تمام وجود گوش میدهند.
دیدگاه خود را ثبت کنید