گزنفون برای نوشتن این کتاب از دوران حضور خود در جنگ با سپاهیان کوروش کوچک بین سالهای ۴۰۰–۴۰۱ پیش از میلاد و آشنایی نزدیک با فرهنگ ایرانیان الهام گرفتهاست. هر چند روشن است که کسنوفون نمیخواسته تاریخنگاری کند.[۳] ولی نمیتوان بهدرستی گونه ادبی این اثر را تمیز داد. خود او در صفحات آغازین کتاب میگوید که هنگامی به فکر نوشتن کتاب افتاده که به علل شکستخوردن حکومتهای مردمی میاندیشیده و تاریخ زندگی کوروش در درجه دوم اهمیت قرار داشتهاست.[۲]
مجسمه گزنفون، نویسنده کوروشنامه
کوروشنامه، یک بیوگرافی تا حدی تخیلی از کوروش بزرگ (۵۵۹-۵۲۹ پیش از میلاد)، بنیانگذار امپراتوری هخامنشی است. این اثر بلندترین اثر نوشتهشده توسط گزنفون، نجیبزاده، سرباز و نویسنده آتنی (حدود ۴۳۰-۴۲۵ پیش از میلاد تا بعد از ۳۵۶ پیش از میلاد) است که در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش اردشیر دوم (۴۰۵-۳۵۹ پیش از میلاد) در سال ۴۰۱ شرکت داشت. عنوان این اثر تنها به کتاب اول از هشت کتابی که اثر به آن تقسیم شده است، دقیقاً قابل اطلاق است. در این کتاب، تبار کوروش، سیستم آموزشی پارسیان و اقامت او در دربار پدربزرگ مادریاش، شاه مادها، آستیاگ، توصیف شده است.[۴]
شش کتاب باقیمانده به فتوحات کوروش و سازماندهی امپراتوری او، در حالی که هنوز به طور رسمی یک تابع پادشاه ماد بود، اختصاص دارد. در کتاب دوم، بازسازی ارتش کوروش شرح داده شده است؛ در کتاب سوم، فتح ارمنستان و سکاها؛ و در کتابهای چهارم تا ششم، جنگهای او علیه آشور روایت شده است. این شرحها از موضوعات نظامی با داستانهایی که ظاهراً از سنتهای روایی شرقی گرفته شدهاند، جذابتر شدهاند، مانند داستان گبریاس و دشمنی او با پادشاه آشور و رمان معروف پانتهآ و ابراداتاس.[۵]
در کتاب هفتم، نبرد نهایی علیه "آشور"، تسخیر ساردیس و فتح بابل از طریق انحراف رود فرات روایت شده است. کتاب هشتم به توصیف پادشاهی کوروش و ایدههای او در مورد سلطنت، مراسم عبادی و قربانی در بابل، بازگشت او به پارس پس از جانشینی بینزاع عموی مادریاش بر تخت، تأسیس ساتراپیها و مرگ او میپردازد.[۶]
تمام نسخههای خطی و ویرایشهای مدرن متن با یک اپیلوگ به پایان میرسند که ارزیابی تیرهای از ایران معاصر (یعنی قرن چهارم) و افول اخلاقی از دوران کوروش ارائه میدهد. اگرچه اغلب محققان مدرن با تاریخ این اپیلوگ موافقند، اما نظرات در مورد نویسنده آن متفاوت است. استیون هیرش اخیراً بحثها را خلاصه کرده و استدلال کرده است که این فصل آخر احتمالاً اثر خود گزنفون نیست. با این حال، بودیل دئو این بخش را بخشی از ساختار اصلی متن میداند، نه یک پسنوشت توسط نویسنده دیگر یا یک فکر ثانوی از گزنفون.[۷]
دیدگاه خود را ثبت کنید