ملکه تنهایی نوشته ی سید علی جعفری می باشد.کتاب ملکه تنهایی داستان پسری رو تعریف می کند که بعد از تلاش های زیاد در رشته ی پزشکی قبول می شود.در دانشگاه با دختری آشنا می شود که زندگی اش را تغییر می دهد.
محمد جعفری پسر عموی. بنده اونا هم پولدارن عمو رسولم تو کاره برج سازیه. محمد یه خواهر داره که اسمش مهساست که 17سالشه منم دوسش دارم )جای خواهریا( خونشونم دو تا خیابون پایین تر از ماست.
پامو گذاشتم رو گاز و ضبط ماشینو روشن کردم و یه اهنگ از مهدی احمدوند گذاشتم. این خواننده رو خیلی دوس دارم و صدارو هم تا تهش زیاد کردم. حس کردم صندوق عقب ماشین دار کنده میشه!
زدم بغل بینم جریان چیه که یه دسته دختر ماشینشون خراب شده بود، البته فکر میکنم که نقششون بود که ماشین خراب بشه اونا هم زدن بغل پشت من و یکیشون گفت:
- ببخشید اقا میشه یه کمکی به من بدید؟
- جانم بفرمایید چه کمکی؟
- یه نگاهی بهش بندازین. روشن نمیشه.
- خانوم مگه من مکانیکم؟!
بهش بر خورد و رفت سوار ماشینش شد و استارت زد و رفت. انقدر خندیدم که نا نداشتم اخه یکی نیست بگه میخوای دوست بشی بیا شماره بده چرا اینجوری میکنی؟! البته بگما من اهل دختر بازی نیستم اصلا. رفتم صندوق باز کردم که دیدم یه سیستم مشتی خوابیده پشت ماشین...
هر کسی به یه بهونه ای رفت بیرون، مردا که برای کباب رفتن ولی علی نرفت. زنا هم رفتن تو پذیرایی نشستن من موندم و علی، سرش تو گوشیش بود به خاطر همین از فرصت استفاده کردم و یه دل سیر نگاهش کردم. انقدر به دلم نشست که همه چی از یادم رفت ولی حیف اون که ماله من نیست، کاش می فهمید که منم عاشقشم، که دوسش دارم اما...!
تو همین فکر بودم که مامانم صدام زد، بلند شدم که برم پام گیر کرد به لبه فرش، از ترس چشمامو بستم که یهو یه دستی مچه دستمو گرفت و وقتی به خودم اومدم دیدم علی خیلی نگران گفت:
-حالت خوبه؟
}علی{
نشسته بودم،الکی سرمو کرده بودم تو گوشیم که نگام نیوفته بهش که دستو دلم بلرزه تصمیم گرفته بودم کلا فراموشش کنم، اما نمی شد. یه لحظه سرمو بلند کردم دیدمش، سرشو انداخته بود پایین، انگار خیلی حرفا تو صورتش بود، انگار خیلی غمگین بود...
فرمت فایل: PDF
تعداد صفحات : 226 صفحه
حجم فایل : 2 مگابایت
زبان 😛 : فارسی
دیدگاه خود را ثبت کنید