اما به نظرم نویسنده از خلق چنین فضایی عاجز است گرچه خودش هم می داند که برای تاثیرگذاری نیاز به خلق چنین فضایی دارد. نمونه اش هم بیان جزئیاتی است که ارتباط معناداری با داستان های کتاب من دانای کل هستم برقرار نمی کنند یا از آن عجیب تر نمادسازی در رابطه متقابل انسان و اشیا، جان بخشی به آنها و استعاره هایی به کمک آنها، مثل تکه های کاغذ شعر که کلمات روی آنها بازخوانی واقعیت هستند، یا لباس های در هم فرورفته در ماشین لباس شویی که به هم می پیچند.
این اثر شامل هفت داستان کوتاه «چند روایت درباره سوسن»، «من دانای کل هستم»، «مغولها»، «و ما ادریک ما مریم؟»، «ملکه الیزابت»، «مشق شب» و «دوزیستان» است که با نثری روان و ساده به نگارش درآمدهاند. داستان اول این مجموعه دربارهی زنی به نام «سوسن» است که با مردان زیادی در ارتباط است. او بهصورت اتفاقی با پسری به نام «کیانوش» که خود را شاعر معرفی میکند و چند وقت در زندان بوده است آشنا میشود. آشنایی این زن و مرد با یکدیگر و رابطهشان داستان «چند روایت درباره سوسن» را شکل میدهد.
داستان دوم کتاب روایت فردی است که میخواهد مردی به نام «یوسف» را بکشد. در این داستان «مصطفی مستور» به اثر دیگرش «عشق روی پیادهرو» اشاره میکند. مجموعه داستان «من دانای کل هستم» مانند سایر آثار این نویسنده شامل اتفاقهایی هستند که ممکن است در اطراف ما رخ دهند ولی ساده از کنار آنها میگذریم. «مستور» در دل داستانهایی دلنشین عشق، انتقام، تنفر، خیانت و …. را که روزانه با آنها در ارتباط هستیم را به تصویر میکشد. داستانهای او برای علاقهمندان به داستان و رمان فارسی مناسب است.
همهش تقصیر اسی بود. لعنت به اسی. لعنت به خودش و آن بازی مسخرهش. خبرمرگش یعنی بازی جدیدی آورده بود. گفت چیزهایی از رادیو شنیده و بازی را از روی آن چیزها خودش اختراع کرده. طوری میگفت «اختراع» انگار بیوک جی. اس. ایکس اختراع کرده بود. اسی گفت: «خیلی کیف میده.» گفت: «سر پول بازی میکنیم. هر چی باشه از درخت بالا رفتن و تیلهبازی و دنبال گربهها افتادن که بهتره.»
عیدی گفت: «م م من نیستم. م من پو پول ندارم.» گفت: «اَاَاَ اگه پول داشتم سری س س س سهتایی سبز آپولو سی ی ی ی زده رو از داود میخریدم. ش ش شاید هم ت ت تمبر تکی تاجمحل رو.» زیر درخت کُناری، لب رودخانه نشسته بودیم. هوا شرجی بود و عیدی خیس عرق شده بود. بس که چاق بود لامَسّب. پیراهنهای باباش را میپوشید. به خاطر هیکل گندهاش. اسی گفت: «پول زیادی نمیخواد بدی، خره. اما اگه بردی، اگه تا آخرش رفتی، میتونی صدتا تمبر بخری.
توی کتابخانه، کتابدار جدید چند کتاب برای من روی پیشخان میگذارد و من خشکم میزند. بس که زیباست. باید موهای بلندی داشته باشد. چون روسریاش به خاطر گلوله بزرگ موهایی که پشت سرش قلاب کرده، بهوضوح برجسته شده. چند تا از تارهای موهاش ریختهاند توی صورتش. پشت میزی مینشینم و کتابها را ورق میزنم. گاهی چیزهایی یادداشت میکنم. گاهی به پشتی صندلی تکیه میدهم و چشمهام را تنگ میکنم و زل میزنم به آدمهایی که خمشدهاند روی میزها و محو حروف سیاه کاغذهای مقابلشان شدهاند. باز ورق میزنم و یادداشت برمیدارم و ناگهان به ساعت دیواری بالای پیشخان نگاه میکنم و نگاهم را از روی ساعت با اشتیاق اما آرامآرام پایین میآورم تا برسم به کتابدار که گوشی تلفن را میگذارد و کارتهای کتاب را…
داستانهای کوتاه مصطفی مستور عالیاند. تنها ایرادشان این است که اگر یک مجموعه از داستانکوتاههایش را خواندید، دیگر آن یکیها به دلتان نمیشنید. چرا؟ چون انگار دارید همان کتاب قبلی را میخوانید. بااینهمه، خواندن یک مجموعه از داستان کوتاههای مستور، واجب و لازم. تجربهایست عالی که جای دیگر گیرتان نمیآید. مستور در طول فعالیت ادبی و هنری خود جوایز متعددی به دست آورده که لوح تقدیر نخستین مسابقه داستاننویسی صادق هدایت یکی از آنها است. از آثار این نویسنده میتوان به «روی ماه خداوند را ببوس»، «عشق و چیزهای دیگر»، «تهران در بعدظهر» و «من گنجشک نیستم» اشاره کرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید