تعداد صفحات: ۴۹۶/ فرمت فایل: PDF/ ترجمه: سعید همایونی
کتاب "منشا آگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتی"، بر گرفته از پایان نامه ی بحث برانگیز "جولین جینز" است که معتقد است، آگاهی بشر از زمان تکامل حیوانات شروع نشده بلکه در عوض روندی بر مبنای یادگیری است که در حدود سه هزار سال پیش به وجود آمده و هنوز در حال پیشرفت و گسترش است. "منشا آگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتی" از سه بخش اساسی تشکیل شده است. "جولین جینز" بیان می کند که انسانهای دوران باستان صداهایی میشنیدند که آن ها را به وحی خدایان نسبت می دادند و به بررسی این ساختار ذهنی می پردازد. پیامدهای این پارادایم علمی تحول آفرین، تقریبا به تمام جنبه های مختلف نظیر روانشناسی ، تاریخ، فرهنگ ، دین و آینده ی ما ورود می کند .
"ذهن دو ساحتی " یک فرضیه در روانشناسی است که طبق استدلال آن ذهن انسان در وضعیتی دوگانه عمل می کند. اصطلاح " ذهن دوساحتی" توسط "جولین جینز" ابداع شده است و او در کتاب "منشا آگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتی" این مسئله را تشریح میکند که حالت طبیعی ذهن انسان بر اساس یک ذهنیت دوقلو فعالیت می نماید.
""جولین جینز" ذهنیت دو قلو را وضعیت روانی میداند، که در آن تجربیات و خاطرات نیمکره ی راست مغز از طریق توهم شنیداری به نیمکره چپ منتقل می شوند و این مسئله یکی از عملکرد های جانبی مغز است؛ با این حال هر نیمه از مغز نرمال انسان به طور مداوم از طریق مجموعه ی گسترده ای از عصب هایی که بین دو نیمکره ی مغز با دیگران ارتباط برقرار می کند. این بحث جذاب به طور کامل برای خوانندگان تشریح شده و با نگارشی قابل فهم در اختیار دوست داران روانشناسی قرار گرفته است.
تمایز میان آن چه دیگران درباره ما می دانند و درک ما از خویشتن و احساسات عمیق متعاقب آن امری حقیقی است؛ تمایز میان رفتار و ما و تمایز میان موقعیت تعیین ناپذیر اموری که بدان ها می اندیشیم، در افکار و رویاها و در گفت وگوهای خیالی مان با دیگران -و با آن که ما را نمی شناسند- به دلیل بیم و امیدهای مان، یا از ویژگی ها و گذشته خود پوزش می طلبیم، یا از آن ها دفاع می کنیم و در موردشان سخن می گوییم: این تاروپود درهم تنیده خیال با واقعیت برساخته از طبیعت پیرامونی متفاوت است! چگونه تجارب گذرای منحصر به فرد ما با نظام طبیعت همخوانی دارد؛ نظامی که کانون شناخت آدمی را احاطه می کند و آن را در برمی گیرد؟ آدمیان کمابیش از زمانی که آگاهی موجودیت یافت، از مسئله آگاهی آگاه بوده و در هر عصر به زبان روزگار خویش توصیفی از آگاهی به دست داده اند. در عصر طلایی یونان که گذران امور بر دوش بردگان بود، آزادی آگاهی با آزادی شهروندانی برابر بود که با فراغ بال به این سو و آن سو می رفتند. هراکلیتوس آگاهی را فضای بی کرانی نامید که حتی با گذر از همه مسیرهایش، باز هم نمی توان به شناخت آن نائل شد. در هزاره بعد، اوگوستین در میان تپه های پر از غار کارتاژ از «بلندای خیال من» و از «دشت ها و غارها و شکاف های حافظه» در شگفت آمد. می بینید که چگونه ذهنْ جهان استعارات را درک می کند؟
دیدگاه خود را ثبت کنید