رمان: #آغوش_سرخ
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
نویسنده: #کیاندخت_70
خلاصه:
مادر جوانی با وجود دختری نوجوان تصمیم به ازدواجی اشتباه میگیرد …
جلوتر رفت. آیلار به پهلو خوابیده بود و بند نازک لباسش روی شانه ظریفش افتاده بود. شکم صاف و خوش رنگش کاملا” نمایان بود و موهای بلند و به رنگ شبقش روی بالشت سفید پخش شده بود.
دهان کوچکش کمی باز بود و مژگان بلندش بر گونههای برجسته اش که همانند آلما بود سایه انداخته بود. نفس بهداد برای لحظه ایی کوتاه از این همه ظرافت و زیبایی گرفت. شانه های ظریف و دستهای کوچکش که ملحفه را در چنگش فشرده بود باعث شد جلوتر برود و آرام روی تخت بنشیند.
گردنبند ظریفش باز هم میان اندامهایش افتاده بود و بهداد بی اختیار دستی به پشت گردنش کشید. داغ شده بود !
دیدگاه خود را ثبت کنید