نام رمان: در چشم من طلوع کن
♦ زبان: فارسی
♦ ژانر رمان: عاشقانه، پلیسی
♦ تعداد صفحات: 488
♦ نوع فایل: pdf
♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: 3.58 مگابایت
♦ نویسنده: اعظم طیاری
♦ توضیحات:
غزاله زنی که با همسر و فرزند کوچکش در کرمان زندگی میکند، برای عروسی خواهر شوهر برای اولین بار به تنهایی راهی شیراز میشود ولی.
قسمتی از متن رمان:
-ببین غزاله! من این حرفها سرم نمی شه. اگه یه هفته، ده روز شوهرت رو ول کنی ،قول می دم هیچ اتفاقی نیفته.
-عزیزم! گفتم که یه هفته مونده به عروسی مییام...الان اصرار نکن.
-نه جونم! این طوری نمیشه،تا تو نیای، نه لباس انتخاب می کنم، نه سفره
عقد... حالا خود دانی. اگه روز عروسی برسه و کارهای من مونده باشه، تو مقصری.
اصرار مهناز فرصت فکر کردن را از غزاله گرفت، از این رو با تامل کوتاهی گفت :
-خیلی خب، با منصور صحبت می کنم، ببینم چی میشه.
-آفرین دختر گل. من هم همین الان زنگ می زنم به اداره اش و سعی می کنم مخش رو بزنم.
وقتی غزاله گوشی را گذاشت،یک نفس عمیق کشید، اما بلافاصله چشمش به دستمال گردگیری توی دستش افتاد، نگاهی به اطراف انداخت. آپارتمان هفتاد متری کوچکش تمیز و مرتب به نظر می رسید.
فرش های نه متری کرم رنگ ، سالن بیست متری آپارتمان را پوشش داده بود.
راحتی های قهوه ای، متضاد رنگ فرشها، متناسب با آنها ست شده بود. با دست پرده حریر با گلدوزی گیپور شکلاتی را مرتب کرد. دستمال کشید روی گلبرگهای فصل پاییز گلدان مصنوعی اش. با آنکه عاشق گل و گلدانهای طبیعی بود، به دلیل کمبود جا، از داشتن گلدان های طبیعی محروم بود. از همان جا آهسته و بی صدا به اتاق ماهان سرک کشید.
کودک شیرین و زیبا ، در حال بازی با اشیایی بود که از بالای تختش آویزان بود.چرخید و نگاهی به ساعت انداخت.کورس عقربه ها به عدد دوازده می رسید. به آشپزخانه رفت.
خورش کرفس داشت جا می افتاد.آب برای پختن برنج روی گاز گذاشت و تا جوش آمدن آن مشغول تهیه سالاد شد، سپس به سوی حمام شتافت . گریه ماهان او را سراسیمه از حمام بیرون کشید. کوچولوی بازیگوش حسابی گرسنه بود و مجال درست کردن شیر به مادرش نمی داد. وقتی غزاله سر شیشه را در دهان کوچک فرزندش فرو برد،کودک لبخندی زد و با ولع مشغول مکیدن شیر شد و مست قیلوله ، به خواب رفت. بار دیگر نگاه غزاله روی ساعت زوم شد. عقربه ها رسیدن مسعود را نشان می داد و او را در پوشیدن لباس به عجله ای مضاعف وا می داشت.
پیراهن گوجه ای رنگ با اندامش تناسب داشت. ریمل و مداد سیاه، چشمانش را براق تر و ماتیک گلبی لبه هایش را خوش ترکیب تر ساخت. چانه اش را بین انگشتان قرار داد و صورتش را به چپ و راست متمایل کرد . از آرایشش رضایت داشت. گیسوان مرطوبش را روی شانه رها کرد ، اما قبل از برس کشیدن، صدای چرخیدن کلید در قفل، او را وادار کرد با عجله به استقبال همسرش بدود.
دیدگاه خود را ثبت کنید