📖آدمکش کور
نویسنده: مارگارت اتوود
▪️داستان کتاب از زبان آیریس است. او در سن ۸۰ سالگی ماجرای هرآنچه بر خودش و خانواده اش گذشته را مرورد می کند.
▫️آیریس کودکی خود و لارا را به خاطر میآورد و پس از آن جوانی و ازدواجش با یک مرد ثروتمند تورنتویی که از آن با عنوان رابطهرای سرد و غیرعاشقانه یاد می کند و…
▪️وقتی کتاب را شروع می کنید، داستان مبهم است. چندان تشنه آن نخواهید شد. و البته خسته کننده نیست که کتاب را کنار بذارید.همین روال ادامه دارد تا وقتی به وسط های کتاب می رسید، ناگهان احساس می کنید که گیر کرده اید و دیگر نمی توانید آن را کنار بذارید!
▫️بخشی از کتاب: چرا اینقدر به نوشتن خاطراتمان علاقهمندیم؟ حتی وقتی که هنوز زندهایم، عکسهای قاب کردهمان را، دیپلمهایمان را، کاپهای روکش نقرهشدهمان را به نمایش میگذاریم؛ حروف اول ناممان را روی ملافههایمان میدوزیم، یا با خط بد روی دیوارهای دستشویی مینویسیم. همه اینها زاییده یک احساس است: امید! یا به کلام سادهتر جلب توجه! حداقل در پی شاهدی هستیم. نمیتوانیم تحمل کنیم صدایمان، مانند رادیویی که از کار میافتد، سرانجام ساکت شود.
دیدگاه خود را ثبت کنید