این کتاب دارای هفده فصل و یک مقدمه است که به ترتیب زیر میباشند:
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی ایمان به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام او و آدرسش روی آن بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند.
«ایمان عزیز عصر امروز به خانه تو میآیم تا تو را ملاقات کنم. دوست دارت خدا.
ایمان همان طور که با دست های لرزان ...
دیدگاه خود را ثبت کنید