نویسنده: مسعود لعلی
فرمت فایل: PDF/ تعداد صفحات: ۱۹۲
شصت و سه داستان بی نظیر و جدید آموختم که خدا عشق است و عشق تنها خداست آموختم که وقتی ناامید می شوم خدا با تمام عظمتش عاشقانه به انتظار می نشیند تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم آموختم اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترینش را در نظر گرفته است ...و آموختم که زندگی سخت است ولی من از او سخت ترم...
پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت.او به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد پرتره ای زیبا از او نقاشی کنند؛اما هیچکدام نتوانستند.آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه نقاشی زیبایی از او بکشند؟ سرانجام یکی از نقاشان گفت میتواند این کار را انجام دهد.او تصویری کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد.نقاشی او فوق العاده بود و همه را غافلگیر کرد.او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را هدف قرار داده بود:نشانه گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده،چرا ما نتوانیم با پنهان کردن ضعف ها و برجسته ساختن قوت های دیگران،از آنان چنین تصاویری نقاشی کنیم؟
دیدگاه خود را ثبت کنید