رمان تسلی ناپذیر، یک داستان معمایی و روانشناسانهی هیجان انگیز، هجوی تلخ از فرقه ای هنری و پژوهشی گزنده درباره ی مردی است که زندگی اجتماعی اش از کنترل خارج شده است. پیانیستی مشهور به نام رایدر، به شهری اروپایی قدم میگذارد که قادر به شناختن آن نیست و قرار است کنسرتی برگزار کند که جزئیات موافقت با آن را به یاد نمیآورد. اما او زمانی که در حال عبور از مسیری عجیب، متغیر، طنزآمیز و رویاگونه است، به یقین در مییابد که مهم ترین اجرای زندگیاش در این شهر انتظارش را میکشد. رمان تسلی ناپذیر، داستان فوقالعاده و بدیع مردی را به تصویر میکشد که در حال گذشتن از خطیرترین پیچ در مسیر زندگی خود است. کازوئو ایشی گورو با مهارت و دقتی موشکافانه، بار دیگر استعداد کم نظیر خود در خلق داستانهای جذاب را به کتاب دوستان در سرتاسر جهان به اثبات رسانده است.
لحظه ای درنگ کردم تا نفسم جا بیاید و نگاهی به محیط اطرافم بیندازم. خورشید بر فراز میدان به تدریج در سراشیبی غروب بود. همان طور که گوستاو هشدار داده بود، نسیم خنکی میوزید که هر از گاه سایبان های اطراف کافه را میلرزاند. اما به رغم باد، اکثر میزها اشغال بودند. (تسلی ناپذیر)
وقتی به میزها رسیدم، چند دقیقه ای در اطرافشان پی کسی که شبیه دختر باربر باشد گشتم. دو دانشجو در مورد فیلمی با هم بحث میکردند. توریستی داشت نیوزویک میخواند. پیرزنی داشت برای کبوترهایی که گرد پاهایش جمع شده بودند، خرده نان میریخت. اما از زن جوان با موهای بلند مشکی که پسر بچهای همراهش باشد خبری نبود. (تسلی ناپذیر)
اما این بار تنها فرد حاضر در آن جا پیرمردی بود با کلاه بره که تقریبا ته سالن نشسته بود. به این نتیجه رسیدم که باید مسئله را فراموش کنم. به بیرون برگشتم. دنبال پیشخدمت گشتم تا کمی قهوه سفارش بدهم، و ناگهان متوجه شدم کسی مرا به نام صدا میزند. (تسلی ناپذیر)
دیدگاه خود را ثبت کنید